Adieu Gary Cooperخداحافظ گری کوپر

برخي از جملات كتاب:

- ديوار زبان وقتي كشيده مي‌شود كه دو نفر به يك زبان حرف مي‌زنند. آن وقت ديگر مطلقا نمي‌توانند حرف هم را بفهمند.

- آدم حكم پول را دارد. هر چقدر مقدارش بيشتر، ارزشش كمتر.

- نسل گذشته شانس داشت. دوره آن‌ها هيتلر و استالين بودند و مي‌شد گناه همه چيز را به گردن آن‌ها انداخت. امروز ديگر نه هيتلري بود نه استاليني، به جاي آن‌ها همه‌يِ مردم دنيا بودند.

- خدمت در دستگاه ديپلماسي كارش رو به اينجا رسونده. بعضي وقت‌ها، معمولا نيمه شب، شماره تلفن خودش رو مي‌گيره تا مطمئن بشه كه واقعا وجود داره و مشغول دروغ گفتن به خودش نيست.

- در تزرمات يكي رو مي‌شناسم كه مي‌گه: «اينها هنوز درست جا نيفتاده. دنيا را بايد عوض كرد. بايد همه با هم متحد بشن تا دنيا رو عوض كنن.» ولي اگه همه مي‌تونستن با هم متحد بشن ديگه براي چي دنيا رو عوض كنن؟...

- لابد كتاب «بهار خاموش» نوشته راشل كارسن رو خونديد. اين خانم بي چون و چرا و با بيان وحشت آوري نشون داده كه از بس خواستيم طبيعت رو پاك كنيم، ريشه‌اش رو سوزونديم. در نتيجه طبيعي است كه توش ديگه نه آواز زنجره هست، نه پرواز پرنده، د.د.ت‌هاي ايدئولوژيك شما هم درست همين كار را كردند... مدعي بودند كه در راه ساختن بهار بزرگ تلاش مي‌كنند ولي وقتي بهار شد ديدند جز سكوت هيچ چيز باقي نمونده.

......................................

پ.ن: «خداحافظ گري كوپر» را «رومن گاري» در سال 1969 نوشت و چهار سال بعد (1351) سروش حبيبي آن را به فارسي ترجمه كرد. من چاپ پنجم (1383) اين كتاب را خواندم. به نظرم ويرايش كتاب مي‌توانست بهتر باشد و چند جايي غلط املايي داشت كه اميدوارم در چاپ‌هاي بعدي اصلاح شده باشد. كتاب  در مورد داستان زندگي جواني به نام «لِني» است، كه به خاطر فرار از جنگ ويتنام به كوه‌هاي سوييس فرار كرده است و عاشق برف و اسكي است.  گويا اسم اول كتاب نيز قرار بود «ولگرد اسكي باز» باشد.

به نظرم نويسنده يك جاهايي زيادي انديشه‌هاي خودش را وارد كتاب كرده كه گاهي تكراري و شعاري به نظر مي‌رسند. رابطه عشقي بين لنِي و جسي نيز چندان برايم قابل فهم نبود. معمولا وقتي از كتابي زياد تعريف مي‌كنند و يا معروف مي‌شود آدم سطح انتظارش كمي زياد مي‌شود و گاهي بعد از خواندن كتاب ممكن است  آنچه كه از يك شاهكار انتظار داريد در آن پيدا نكنيد. با اين حال كتاب خوبي است و به خواندش مي‌ارزد. ‌