سایت جدید

سایت جدید

باز هم مهاجرت کردم. این بار به وردپرس. از آدرس زیر می‌توانید پیدایم کنید:

http://choubalef.com

زهر خند

 زهر خند

کتاب شامل هشت داستان طنز از نویسنده‌های مختلف است. داستان‌ها بیشتر غالب حکایت یا خاطره را دارند ولی با وجود قدیمی بودند هنوز هم بعضی‌هایشان جذاب و خواندنی هستند. 

برخی از جملات کتاب

«مردکه‌ی پست! پدرت را می‌سوزانم! آتشت می‌زنم. زن مردم را از راه به در می‌بری، ها؟حالا نشانت می‌دهم که سگ کشت خواهم کرد!

مخاطب مرد پالتو پوش، جوانی که هنوز وقت نکرده بود تمام لباس‌هایش را بپوشد تته‌پته‌کنان گفت:

«من... من... من...»

مرد پالتویی فریاد زد:

«آره... همین تو! تو! اینجا چه غلطی می‌کنی پدرسوخته!»

و در حالی‌که این کلمات دور از نزاکت را به زبان می‌آورد جوان نیمه عریان را میان بازوهای نیروهای خود گرفت، کشیدش طرف پنجره‌ی آپارتمان -که در طبقه ششم عمارت قرار داشت- و از آن بالا انداختش توی خیابان...

مرد جوان، همین که خودش را وسط زمین و آسمان معلق دید، در حالی که با حرکتی غیرارادی تکمه‌های شلوارش را که هنوز باز، مانده بود می‌بست، خود را این طور تسلا داد.

«ولش! روزی هزار تا از این جور اتفاقات می‌افتد.» ( از داستان «مردی که از طبقه ششم به زیر افتاد» آرکادی - اوه ره چنکو - ص49-50)

- هیچ کس توی ده خودش پیغمبر نمی‌شود. ( از داستان «قدیس» عزیز نسین - ص 108)

احمد شاملومشخصات کتاب

 عنوان: زهر خند

نویسندگان: عزیز نسین، کالدول، کارالی یی چف، کاراجیل و اوه ره چنکو

ترجمه: احمد شاملو

نشر: موج

124 صفحه

چاپ اول 1351


پ.ن: به نظرم داستان‌های عزیز نسین هم از لحاظ طنز و هم از لحاظ قصه‌گویی یک سر و گردن از بقیه‌ی نویسنده‌ها بهتر بود.

آشنایی با تاریخ زبان‌های ایرانی

آشنایی با تاریخ زبان‌های ایرانی 

زبان‌های ایرانی به سه دوره‌ی تاریخی تقسیم می‌شود.

دوره‌ی باستان از حدود هزار سال پیش از میلاد، یعنی زمان تقریبی ورود ایرانیان به فلات ایران و تا سال 331 پیش از میلاد،‌زمان برافتادن امپراطوری هخامنشی.

دوره‌ی میانه از سال 331 پیش از میلاد، تا زمان رسمیت یافتن فارسی دری در دوره‌ی صفاریان به سال 867 میلادی.

دوره‌ی جدید از زمان تاسیس حکومت صفاریان تا امروز.

البته این دوره‌های زمانی به قطع و یقیق،‌تقریبی‌اند.

برخی از جملات کتاب

 - هر زبانی در طول زمان همچون موجودی زنده تغییر می‌کند. (آگوست شلایشر) (ص 19)

- پیش از مهاجرت آریایی‌ها به سرزمینی که به نام آنان، «ایران» نامیده شد، تاریخ فلات ایران تقریبا به تاریخ عیلام محدود می‌شده است، متاسفانه اسنادی که از آن برجای مانده بسیار اندک است و شامل مدارک معدودی است که برخی به اکَدی و برخی به عیلامی‌اند. بخش عمده‌ی همین اسناد، پس از حفاری‌های شوش، پایتخت عیلامیان، در سال 1897 میلادی به دست آمده‌اند و پیش از آن، هرچه درباره‌ی عیلامیان می‌دانستیم به مطالعه‌ی مختصری محدود می‌شد که در عهد عتیق آمده بود. (ص 26)

- از یک قرن پیش از سقوط دولت سومر، اقوام سامی‌نژاد در بین النهرین و غرب این ناحیه سکونت داشتند و سرانجام در قرن بیست و چهارم پیش از میلاد بر این نواحی استیلا یافتند. سلسله‌ی سلاطین اکّد که به دست سارگن اول تاسیس شد، نخستین سلسله‌ی سامی در بین النهرین به حساب می‌آید. (ص 30)

- در کنار اکدیان که از اقوام سامی به حساب می‌آیند، قوم دیگری نیز از همین نژاد در نواحی غربی و جنوب غربی بین‌النهرین سکونت داشته که آرامیان نامیده می‌شوند. این قوم بر حسب نوع زبانشان به دو گروه قابل تقسیم‌اند. گروهی که به زبان آرامی تکلم می‌کرده‌اند، آرامیانِ آرامی‌زبان نامیده می‌شوند، و گروه دوم که به زبان سریانی سخن می‌گفتند آرامیان سریانی‌زبان نام گرفته‌اند. (ص 34)

- فارسی میانه شکل تحول یافته‌ی فارسی باستان است و فارسی جدید را باید دنباله‌ی آن دانست. آغاز این زبان به دوره‌ی پایان امپراطوری هخامنشی باز می‌گردد و به این ترتیب می‌توان ادعا کرد، این زبان از حدود قرن سوم پیش از میلاد تا حدود قرن نهم میلادی، البته در قالب گونه‌های زمانی مختلف، زنده بوده است. این زبان تا قرن سوم میلادی نقش زبان منطقه‌ی فارس را به عهده داشته و در زمان ساسانیان، از قرن سوم تا هفتم میلادی به زبان رسمی این امپراطوری مبدل شده است و تا آسیای مرکزی، و حتی تا مناطق جنوبی هند گسترش یافته است. نام این زبان را پهلوی یا پهلوی ساسانی نیز گفته‌اند. (ص 133-134)

- زبان فارسی میانه، برخلاف فارسی باستان، به یک خط نوشته نشده است، هرچند تمامی خط‌های به کار رفته برای نگارش این زبان، مستقیم یا غیرمستقیم ماخوذ از آرامی‌اند. در یک کلیت، فارسی میانه به سه خط نوشته شده است. این خطوط را می‌توان خط اوستایی در نوشته‌های پازند، خط مانوی درنوشته‌های دینی مانویت و گونه‌های مختلف خط فارسی دانست. (ص 151)

- سلسله‌ای که تیمور تاسیس کرد، تیموریان نام گرفت و از آنجا که تیمور، خواهر امیرحسین، امیر ماوراءالنهر را به همسری گرفته بود به «گورکان» ملقب شد که در مغولی به معنی «داماد» بود. به همین دلیل اعقاب او را «گورکانیان» نیز خوانده‌اند. (ص ۱۷۳)

- در فاصله‌ی میان سقوط ساسانیان (۶۵۱ میلادی) تا روی کار آمدن صفاریان (۸۶۷ میلادی)، زبان  علمی و دیوانی ایرانیان مسلمان، زبان عربی بود. دولت سامانیان به رواج فارسی علاقه‌مند بود. دولت‌های بعد از صفاریان نیز رسمیت زبان فارسی را پذیرفته بودند. دولت غزنویان، زبان فارسی را در هندوستان رواج داد. این زبان در تمامی دوران حکومت مغولان در هند، زبان رسمی دربار آنان بود. همین رواج زبان فارسی در هند و آمیختنش با زبان هندوستان به مثابه زبان میانجی، زبان رسمی کشور پاکستان است. پایه‌ی اردو، زبان هندوستانی است و به همین دلیل،‌این زبان در گروه هندی زبان‌های هندوایرانی طبقه‌بندی می‌شود. (ص ۱۸۴)

کورش صفویمشخصات کتاب

 عنوان: آشنایی با تاریخ زبان‌های ایرانی

نویسنده: کورش صفوی

نشر: پژواک کیوان

چاپ اول 1386

193 صفحه

قیمت: 2400 تومان


 پ.ن: به نظرم کتاب خوبی بود. هرچند کتاب برای دوره‌ی کارشناسی ارشد زبان‌شناسی نوشته شده بود اما برای علاقه‌مندان زبان‌شناسی هم مناسب بود. البته باید اعتراف کنم بخش‌هایی را که بیش از حد تخصصی بود، نخواندم.

طنز

 طنزطنز

یکی از کتاب‌های مجموعه‌‌ی «مکتب‌ها، سبک‌ها و اصطلاحات ادبی» نشر مرکز که به ژانر طنز می‌پردازد. در این کتاب بیشتر با مثال‌هایی از طنز نویسان قدیمی اروپا و توضیح و تفسیر کارهایشان برخی از موضوعات و مفاهیم طنز را توضیح می‌دهد.

 برخی از جملات کتاب

 - در مواجهه با احکام جدی مذهب، طنزنویس شادمانه به بزرگ‌نمایی مغایرت حرف و عمل می‌پردازد. تزویر و ریا همیشه موضوع‌های دم دست اوست، خاصه وقتی ریاکاران به واسطه‌ی حرفه‌ی خود متعهد به معیارهای رفتاری کاملا متفاوتی باشند. به همین دلیل است که روحانیون و مقدس‌مآب‌ها، از موضوعات محوری طنز به شمار می‌روند. (ص ۱۹)

- ظریف‌ترین و قشنگ‌ترین کار طنز عبارت است از استهزای با ظرافت. (ص ۶۵)

- طعنه (sarcasm)، کنایه‌ی بدون رمز و پالایش است و اصولا اتفاقی و لفظی. خام‌تر از کنایه است و سلاحی کندتر. خالی از سخاوت است و از همین رو آن را نازل‌ترین فرم مطایبه خوانده‌اند. (ص ۹۰)

- «چه آسان است که کسی را پست و نابکار بنامیم، آن هم با مزاح! اما چه سخت است که بدون استفاده از این صفات ننگ‌آور کسی را ابله، کله‌پوک یا دغل نشان دهیم!» (درایدن، جستاری درباره‌ی طنز) (ص ۹۴)

- به گفته‌ی هوراس طنزنویس بزرگ، عملکرد کل ادبیات و از جمله طنز در این دو کلمه خلاصه می‌شود: آموزش و سرگرمی. (ص ۹۸)

مشخصات کتاب

عنوان: طنز

نویسنده: آرتور پلارد

ترجمه: سعید سعید‌پور

نشر: مرکز

۱۰۴ صفحه

چاپ اول ۱۳۷۸

قیمت: ۵۸۰ تومان


پ.ن: به نظرم کتاب خوبی نبود. علاوه بر قدیمی بودن نه تقسیم بندی‌هایش در مورد طنز خوب بود و نه مثال‌ها و توضیحاتش.

چرا کتاب نمی‌خوانیم؟ ۳

وقتی با آدم‌های مختلف درباره‌ی کتاب صحبت می‌کنم و اینکه چرا کتاب نمی‌خوانند،‌ جواب‌ها در بیشتر موارد محدود و تکراری هستند. می‌خواهم در چند پست این مشکلات را بنویسم و پیشنهادهای کوچکی برای حل آنها بدهم. در پست‌های قبلی در مورد دو دلیل «زمان» و «گرانی» نوشته بودم.

گودریدز

نمی‌دانم چه کتابی بخوانم اگر تازه کتاب خواندن را شروع کرده باشیم طبیعی است که ندانیم چه کتابی بخوانیم. نه شناختی از کتاب‌های بازار داریم و نه شناختی از علایقِ کتاب‌خوانی خودمان. جایی هم به ما  آموزش داده نشده که چگونه می‌توانیم کتاب مناسب خودمان را انتخاب کنیم.

 چند پیشنهاد 

- از کتاب‌فروشی‌هایی خرید کنید که فروشنده‌هایش می‌توانند با صبر و حوصله راهنمایی و مشاوره بدهند. معمولا کتاب‌فروشی‌هایی که همه جور کتابی می‌فروشند (کتاب‌درسی و طب سنتی و مدیریت زمان و... ) گزینه‌های خوبی نیستند. حتی ممکن است سلیقه‌ی بعضی از این مشاورها هم خوب نباشد. شما می‌توانید به مرور زمان و با امتحان کتاب‌فروشی‌های مختلف، کتاب‌فروشی‌های محبوب و مورد اعتمادتان را پیدا کنید. لازم نیست حتما کتاب‌فروشی معروفی باشد. ممکن است کتاب‌فروشی کوچکی در کوچه‌ای خلوت باشد با فروشنده‌ی پیر  و مهربان که بیشتر کتب‌های مغازه‌اش را خوانده باشد.

- حس و حال خودتان را بشناسید. دوست دارید چه چیزی در کتاب اتفاق بیافتد؟ کتابی می‌خواهید که ماجرای یک قتل را برایتان تعریف کند یا ماجرای عاشقی که همیشه شکست خورده یا کتابی که چیزی به شما یاد بدهد و دانسته‌هایتان را به چالش بکشد یا...

- از دوستان کتاب‌خوان مشورت بگیرید. می‌توانید در مورد حس و حال‌تان بگویید و انتظاراتی که از کتاب دارید. اگر چنین دوستانی ندارید، پیشنهاد می‌کنم پیدا کنید!

- از اینترنت کمک بگیرید. گروه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت‌های مختلفی وجود دارند که با موضوع کتاب فعالیت می‌کنند. (همین وبلاگ مثلا!) با یک جستجوی ساده می‌توانید آنها را پیدا کنید و از اطلاعاتشان استفاده کنید. یک شبکه‌ی اجتماعی نیز برای کتاب وجود دارد https://www.goodreads.com/ پیشنهاد می‌کنم در این سایت عضو شوید. در اینجا هم می‌توانید دوستان اهل کتاب پیدا کنید و هم نظرات بقیه را در مورد کتاب‌ها بخوانید و هم لیست کتاب‌های خودتان را تشکیل بدهید و هم نظرات خودتان را در مورد کتاب‌ها بنویسید و هم امکانات دیگری که باید کمی برای پیدا کردنش وقت بگذارید.

- چند نمونه از کتاب‌هایی که دوست دارید و چند نمونه از کتاب‌هایی که دوست ندارید را به فروشنده یا دوستا‌نتان بگویید تا بتوانند بر اساس آنها پیشنهادات بهتری بدهند. 

- در انتخاب کتاب،‌دانستن چند چیز می‌‌تواند مفید باشد. نویسنده، مترجم، ناشر. سعی کنید به مرور زمان ببینید از کار کدام نویسنده و مترجم و ناشر بیشتر خو‌ش‌تان می‌آید و برعکس.

- لزومی ندارد که حتما کتاب‌های مهم و معروف را بخوانید و یا کتاب‌هایی که جایزه برده‌اند و همه از آنها تعریف می‌کنند و... سعی کنید سلیقه‌ی خودتان را پیدا کنید. اصلا مهم نیست که مارکز نویل گرفته است و همه‌ی دنیا آن را دوست دارند، اگر با کتاب‌هایش ارتباط برقرار نمی‌کنید، نخوانید.  

- اگر اولین کتاب‌هایی که می‌خوانید خوب نیستند و از خواندن‌شان لذت نمی‌برید، از همه‌ی کتاب‌ها ناامید نشوید. معمولا برای هر سلیقه‌ای کتاب مناسب وجود دارد، فقط باید آن را پیدا کنید.


پ.ن: اگر شما هم پیشنهادهایی دیگری برای این موضوع دارید برایم در کامنت‌ها بنویسد.

پ.ن.ن: چند روز پیش فهمیدم که آرشیو شهریور تا دی ماه 1393‌ وبلاگم پاک شده است. مصمم‌تر شدم برای مهاجرت از بلاگفا.

آب و هوای چند روز سال

 آب و هوای چند روز سال

مجموعه‌ی ده داستان کوتاه که بعضی از آنها قبلا در همشهری داستان چاپ شده است.
اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات

- همان روز و سر قضیه‌ی پارک بود که به این نتیجه رسیدم که باید واقعا طلاق بگیریم. در همان لحظات، من می‌توانستم آدمی باشد که زن و بچه ندارد. اگر زن نداشتم می‌توانستم با خیال راحت توی خیابان راه بروم. حتی اگر طلاق می‌گرفتیم هم من یک زن سابق داشتم و یک بچه که باید به زندگی‌اش فکر می‌کردم. (ص 35)

- وقتی نشستیم توی ماشین، لادن گفت زیاد خوشش نیامده. به نظر من از همه‌ی خانه‌هایی که دیده بودیم بهتر بود اما چون می‌دانستم نمی‌توانیم آنجا را اجاره کنیم حرفی نزدم. بعد لادن گفت «اونجا سیگار کشیدی. نه؟» گفتم آره و منتظر شدم تا حرف بزند، اما چیزی نگفت و حتی حالت صورتش هم تغییری نکرد. انگار دیگر برایش اهمیت نداشت من چه کاری می‌کنم. فکر می‌‌کردم حداقل دو سال طول می‌کشد تا به این مرحله برسیم اما حالا قبل از اینکه عروسی بگیریم به اینجا رسیده‌ایم. (ص ۵۶)

مشخصات کتاب

عنوان: آب و هوای چند روز سال

نویسنده: آیین نوروزی

نشر: نگاه

104 صفحه

چاپ اول 1392

قیمت: 5000 تومان


 پ.ن: به نظرم برای تمرین و شروع کارِ یک نویسنده ‌ی جوان و کم سن وسال، کار بدی نیست اما بدون در نظر گرفتن این موضوع، داستان‌های کتاب (مثل تعداد زیادی از داستان‌های ایرانی) کند، یکنواخت و کسل کننده است

منشاء آگاهی در فروپاشی ذهن دو ساحتی

منشاء آگاهی در فروپاشی ذهن دوساحتیمنشاء آگاهی در فروپاشی ذهن دوساحتی

فرضیه‌ی کلی کتاب این است که انسان‌هایی که حدود ده هزار تا چهار هزار سال پیش از میلاد زندگی می‌کردند دارای آگاهی نبودند و ذهنی دوساحتی داشتند. انسان‌های اولیه مانند بیماران اسکیزوفرنیک صداهایی می‌شنیدند که به آنها امر و نهی می‌کرد و این صداها کارکرد همان آگاهی را داشت. پس از تغییراتی مانند به وجود آمدن خط و... این ذهن دوساحتی فروپاشید و آگاهی جای آن را گرفت.

برخی از جملات کتاب

- فهمیدن یک چیز، یعنی رسیدن به استعاره‌ای برای آن از طریق جایگزین ساختن آن با چیزی که در نظر ما آشناتر است. احساس آشنایی احساس فهمیدن است. (ص ۴۹)

- شایسته است درباره‌ی متغییرهایی که گزینش را کنترل می‌کنند، بسیار بیشتر تفکر کنیم. زیرا کل آگاهی انسان از جهان و اشخاصی که با او در تعامل‌اند، به آنها بستگی دارد. گزینش‌های شما از کسی که او را خوب می‌شناسید به احساس شما نسبت به وی بستگی زیادی دارد. اگر از او خوشتان بیاید، گزینش‌ها چیزهایی خوشایند خواهند بود؛ اگر نه، چیزهایی ناخوشایند. (ص ۵۸)

- اگر دو میمون را در قفسی ببندیم به گونه‌ای که یکی از میمون‌ها بتواند دستگیره‌ای را دست کم هر بیست ثانیه یک بار فشار دهد تا مانع شوک وارد شدن متناوب به پای هر دو آنها بشود، در عرض سه تا چهار هفته میمون تصمیم‌گیر زخم معده می‌گیرد، در صورتی که میمون دیگر که به همان اندازه شوک به او وارد شده است، به این عارضه دچار نمی‌شود. درنگ کردن در تصمیم‌گیری ناشی از بی‌خبری است که اهمیت دارد. زیرا اگر آزمایش طوری ترتیب داده شود که حیوانی بتواند آزمایش موثری ارائه بدهد و فورا اثر و موفقیت آن را ببیند، «زخم معده‌های مدیر کلی»، چنان که معروف‌اند، پیدا نمی‌شوند. (ص ۹۱)

- ما دائما ارزش دیگران را معین می‌کنیم و جایگاه‌شان را نسبت به هم با سلسله مراتب غالبا مضحکی مشخص می‌کنیم تا کنترلی که ایشان بر ما و افکار ما دارند تنظیم کنیم. قضاوت های شخصی ما به نسبت به دیگران، صافی‌هایی هستند که میزان اثر پذیری ما را مشخص می کنند. اگر می‌خواهید زبان فردی دیگر بر شما تاثیر بگذارد، فقط لازم است مرتبه‌ی او را در مدارج شخصی احترام خود بالاتر بگذارید. (ص ۹۵)

- درست همان‌طور که نام یک حیوان رابطه‌ی انسان را با او قوی‌تر می‌کند، نام یک شخص نیز چنین اثری دارد، و هنگامی که این شخص می‌میرد، نامش همچنان باقی می‌ماند و از این روی ارتباط (با) او نیز، تقریبا همانند روزگار حیاتش، ادامه می‌یابد و رسوم خاکسپاری و عزاداری به همین دلیل است. (ص ۱۳۵)

- خدایان به هیچ وجه زاده‌ی تخیل کسی نبودند. آنها خواست انسان بودند. سیستم عصبی انسان را اشغال کرده بودند، احتمالا نیمکره‌ی راست او را و تجارب هشدار دهنده و پند آموز را به هشدار تبدیل می‌کردند و از آن پس به انسان «می‌گفت» که چه بکند (ص ۲۰۶)

- آگاهی عمدتا زاده‌ی فرهنگ است، بر اساس زبان آن را می‌آموزند و به دیگران می‌آموزانند و نه ضرورتی زیست شناختی. ولی اینکه آگاهی ارزشی برای بقای انسان‌ها  داشته است و هنوز دارد، نشان می‌دهد که انتخاب طبیعی به ایجاد آن قدری کمک کرده است. (ص ۲۲۴)

- بشری که از خدایانش محروم شده است، چون کودکی که از مادرش جدا شده، باید با ترس و لرز در حال یادگیری جهانش باشد. (ص ۲۴۴)

- اولین شاعران خدایان بودند. شعر با ذهن دو ساحتی آغاز شد. سویه‌ی خدایی ذهنیت کهن ما، دست کم در دوره‌ای خاص از تاریخ، معمولا یا شاید همیشه به نظم سخن می‌گفت. بدان معنا که بیشتر مردم زمانی، در طول روز، (نوعی) شعر می‌شنیدند که درون ذهن‌شان سروده و خوانده می‌شد. (ص ۳۷۰)

- شخص هیپنوتیزم شده، مانند انسان دو ساحتی، ناهنجاری‌ها و ناهمخوانی‌‌های رفتارش را نمی‌بیند. او نمی‌تواند تناقضات را «ببیند» چون نمی‌تواند به گونه‌ای کاملا آگاه درون‌نگری کند. (ص ۴۰۱)

- اشخاصی که از زمان کودکی منظما به کلیسا رفته‌اند، بیشتر مستعد هیپنوتیزم‌اند، در حالی که کسانی که فعالیت دینی کم‌تری دارند کم‌تر مستعدند. (ص ۴۰۷)

- در فرهنگ‌های معاصر که ایجاد رابطه‌ی شخصی با خدا، جزئی از اصول تربیتی کودک است، افرادی که دچار اسکیزوفرنی می‌شوند، بیش از دیگران، توهمات صرفا دینی می‌شنوند. (ص ۴۲۲)

- آگاهی تماما زبان نیست، ولی توسط آن آفریده می‌شود و توسط آن در دسترس قرار می‌گیرد. (ص ۴۶۳)

- خودآگاهی معمولا به معنای آگاهی از شخصیت خودمان طی زمان است، درکی از آنکه هستیم، از امیدها و بیم‌های‌مان، هنگامی که درباره‌ی خودمان در رابطه با دیگران خیال‌بافی می‌کنیم. ما خودهای آگاه‌مان را در آینه نمی‌بینیم، حتی اگر آن تصویر در بسیاری موارد مظهر خود شود. (ص ۴۷۵)

جولین جینزمشخصات کتاب

عنوان: منشاء آگاهی در فروپاشی ذهن دو ساحتی

نویسنده: جولین جینز

مترجم: سعید همایونی

نشر: نی

496 صفحه

چاپ سوم

قیمت: 27000 تومان


پ.ن:  کتاب خیلی خوبی بود. از دسته‌ی کتاب‌های مغز شخم زننده و همراه با لذت یادگیری. 

پ.ن.ن: دوست داشتم در مورد این کتاب و فرظیه‌اش چیزهای بیشتری توی اینترنت بخوانم اما در محتوای فارسیِ وب به جز قیمت و فروش و خلاصه‌ی کتاب چیز دیگری پیدا نکردم.

بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش نمی‌شد

بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شدبی‌سوادی که حساب و کتاب سرش می‌شد


سومین کتاب از مجموعه‌ی «جهان تازه‌دم» و دومین کتابی که از یوناس یوناسون است که درایران منتشر می‌شود. از این کتاب یک ترجمه دیگر نیز به اسم «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» وجود دارد. هر دو کتاب یکی هستند ولی «بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش نمی‌شد» از نسخه‌ی آلمانی ترجمه شده  و آن یکی از متن انگلیسی  (با همان عنوان دختری که پادشاه سوئد را نجات داد) ترجمه شده.
کتاب روان و خوش‌خوانی است و مانند کتب اول نویسنده (مرد صد ساله ای که از پنجره پرید و ناپدید شد) داستانِ کتاب پر از اتفاق و ماجراهایی است که در یک بستر تاریخی واقعی (بعد از جنگ جهانی دوم تا سال 2010) و به زبان طنز روایت می شود.

  برخی از جملات کتاب

 - وقتی به سن شانزده سالگی رسید جنس مخالف را کشف کرد، ولی دو سال طول کشید تا جنس مخالف هم او را کشف کند. چون تابو تازه وقتی تاکتیک مناسب را پیدا کرد که هجده ساله شده بود. این تاکتیک شامل یک سوم لبخند، یک سوم داستان‌ های علمی تخیلی از سفرهای فرضی - با وجودی که او فقط در فانتزی خودش دور دنیا را گشته بود- و یک سوم دروغ‌های وقیحانه‌ای که چگونه عشق بین او و شریک زندگی‌اش تا ابد پایدار می‌ماند. (ص ۲۰)

- هر چه آدم‌ها را بیشتر می‌شناسم، به همان نسبت احترامم به سگ‌ها بیشتر می‌شود.
فردریش کبیر (ص ۸۷)

- پس از گذشت هشت سال، تنها چیزی که باقی ماند، مجسمه‌ی لنین بود و چهارصد و نو و هشت نسخه از پانصد نسخه‌ی مانیفست حزب کمونیست به زبان روسی. اینگمار توانسته بود یکی از نسخه‌ها را در بازار شهر ماری به یک فرد نابینا بفروشد. از نسخه‌ی دوم اینگونه استفاده شد که اینگمار در راه رفتن به بازار مالما دچار اسهال شد و مجبور شد در بین راه، گوشه ای چمباتمه بزند. (ص ۱۵۵)

- من تا به حال در زندگی‌ام هیچ متعصبی را ندیده‌ام که شوخی سرش شود.

عاموس عوز (ص ۳۳۷)

یوناس یوناسونمشحصات کتاب

عنوان: بی‌سوادی که حساب و کتاب سرش نمی‌شد

نویسنده: یوناس یوناسون

 ترجمه: حسین تهرانی

نشر: چشمه، چرخ

چاپ اول ۱۳۹۴

۴۲۸ صفحه

قیمت: ۳۲۰۰۰ تومان


 پ.ن: کتاب اول نویسنده را بیشتر دوست داشتم. به نظرم کتاب دومش ارجاعات زیادی به تاریخ سوئد داشت و احتمالا آنها بیشتر با کتاب و شوخی‌هایش ارتباط برقرار می‌کنند.

شهر فرنگ اروپا

 شهر فرنگ اروپاشهر فرنگ اروپا

عنوان فرعی کتاب «چکیده‌ای از پیدا و پنهان تاریخ قرن بیستم» است. بیشتر اتفاق‌ها مربوط به اروپا و امریکاست. نویسنده اطلاعات مختلفی از حوادث و اتفاقات قرن بیستم را به صورت پشت سرم ردیف می‌کند. بیشتر حوادث و اتفاقات مربوط به جنگ جهانی اول و دوم است و گاهی طنز کمرنگی در روایت‌هایش به کار می‌رود ولی بعضی از اتفاق‌ها آنقدر دهشتناک هستند که به نظر می‌رسد واقعیت اغراق‌آمیز تر از طنزی است که به کار برده شده.

برخی از جملات کتاب

- در جنگ جهانی اول آدم‌ها مثل تخم گیاهان همین‌طور به زمین می‌ریختند و کمونیست‌های روسی بعدها حساب کردند که از هر کیلومتر مربع اجساد چقدر کود می‌شود تهیه کرد و اگر آنها از اجساد خائنان و جانیان به جای کود استفاده کنند، چقدر می‌شود با پرهیز از کودهای شیمیایی گران خارجی صرفه‌جویی به عمل‌آورد. (ص 9)

- مورخان و انسان شناسان بعدها گفتند که کمونیسم و نازیسم اعتقاد به انقلاب را جایگزین باورهای مذهبی کردند و مردم هم به همین انگیزه‌ها از آن‌ها حمایت کردند که قوی‌ترنشان این احساس بود که آن‌ها جزو برگزیدگانی هستند که سرنوشت بشر از این پس به دست آن‌هاست. (ص 59)

پاتریک اوئورژدنیکمشخصات کتاب

 عنوان: شهر فرنگ اروپا

عنوان فرعی: چکیده‌ای از پیدا و پنهان تاریخ قرن بیستم

نویسنده: پاتریک اوئورژدنیک

ترجمه: خشایار دیهیمی

نشر: ماهی

چاپ اول 1394

124 صفحه

قیمت: 9500 تومان


پ.ن: در مجموع کتاب بدی نبود. اطلاعات پراکنده و خوبی در مورد اتفاقات قرن بیستم می‌داد اما گاهی برخی از موارد را چند بار تکرار می‌کرد و انسجام مشخصی نداشت.

نگذار به بادبادک‌ها شلیک کنند

نگذار به بادبادک‌ها شلیک کنندنگذار به بادبادک‌ها شلیک کنند

 باریش کودکی است که همراه مادرش در زندان زنان زندگی می‌کند و داستان کتاب نامه‌هایی است که باریش برای دختری به اسم اینجی می‌نویسد که قبلا زندانی سیاسی بوده و آزاد شده.

برخی از جملات کتاب

- وقتی کارمند بوده از رییسش شکایت کرده، اما خودش را گرفته‌اند و انداخته‌اند زندان. آبجی سلما همین‌طوری که تعریف می‌کند، می‌خندد و می‌گوید «خنده باید کرد بر این حال زار!» وقتی آبجی سلما می‌خندد، خط میان ابروهایش از بین می‌رود. آن وقت خیلی قشنگ می‌شود. این نامه را با سِویم نوشتیم. شاید دفعه‌ی بعد با آبجی سلما برایت نامه بنویسم.
آبجی سلما می‌گوید فقط به کمک طنز می‌شود از درِ آهنی رد شد.
اینجی مگر «طنز» کلید است؟ (ص 45)

فریده چیچک اوغلومشخصات کتاب

عنوان: نگذار به بادبادک‌ها شلیک کنند

نویسنده: فریده چیچک اوغلو

ترجمه: فرهاد سخا

نشر: ماهی

چاپ اول 1394

104 صفحه

 قیمت: 6500 تومان

......................................

پ.ن لحن راوی داستان کودکانه است و وقتی می‌خواندمش یا داستان «عروسک چینی من» هوشنگ گلشیری افتادم. چیزی که در داستان اذیتم می‌کرد، ایدئولوژی و فضای تکراری داستان‌های کمونیستی بود که گاهی خیلی توی ذوق می‌زد. انگار یک جور کتاب آموزش کمونیستی بود که برای کودکان نوشته شده باشد و فضاهای تکراری زندان و آدم‌های سیاه و سفید.
پ.ن.ن: یکی از جزییاتی که در مورد کتاب دوست داشتم تصویر پشت جلدش بود که نهالی توی گلدان در حال جوانه زدن بود (توی داستان یکی از شخصیت‌ها دانه‌ی زرد‌آلویی می‌کارد).

پاندای محجوب بامبو به دست با چشم‌های دور سیاه در اندیشه‌ی انقراض

پاندای محجوب بامبو به دست با چشم‌های دورسیاه در اندیشه‌ی انقراض

 سومین کتاب از سری کتاب‌های «جهان تازه دم» نشر چشمه است. پسری حدود سی ساله و نیمه روان‌پریش در خانه‌ای مجردی زندگی می‌کند. روایت داستان خطی نیست و در هر فصل خودش و آدم‌های اطرافش را بیشتر می‌شناسیم.
اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را می‌توایند از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- مامان جان حضرت آقا برایمان چند ظرف خورش سنتی ایرانی فرستاده بلکه پسرش به یاد سنت‌ها و تاریخ دیرین و باشکوه مملکتش از مهاجرت منصرف شود، روی یکی از ظرف‌های دربسته نوشته: قرمه سبزی دونفره، واقعا آدم توی ده شصتم زندگی‌اش خجالت می‌کشد برود بنشیند، توی چشم‌های روانکاو نگاه کند و بگوید من مبتلا به وسواس شدید فکری هستم!. قرمه سبزی دو نفره را می‌گذارم روی پیشخوان آشپزخانه تا یخش باز شود. قرمه سبزی‌ها همیشه دیر یخشان باز می‌شود. اعتماد به نفس روبرو شدن با دنیای جدید را ندارند. از توی فریزر بیرونتان بیاورند و کم کم چشمانتان را باز کنید ببینید یک جای جدید هستید با چهل درجه اختلاف دما، حتی نمی‌دانید چند سال یا چند قرن یخ زده بوده‌اید،‌ ممکن است واحد پول مملکت هم عوض شده باشد. (ص 13)

- خانمِ مامان توی خورش‌های سنتی هدفمندش گوشت نمی‌ريزد. هيچ كدام از اعضای خانواده گوشت نمی‌خورند. كلا با محيط زيست مشكل دارند. واقعا نماد طبقه‌ی متوسط رو به بالای شهری هستند. روزبه معتقد است خانواده‌اش خرده بورژوایِ گياهخوار است. دشمنِ اين نژاد از جانداران احتمالا بايد پرولتاريای گوشت‌خوار باشد. (ص 13)

 - بچه درست کنم؟ انصاف است که نُه ماه به زحمت بیاندازم دختر مردم را؟ بعد هم با افتخار بلند شوم بروم کلی پول بدهم که عکس و فیلمش را ببینم که مثل فیلم‌های تخیلی- فضایی چمباتمه زده توی شکمِ یک نفر دیگر و با لوله دارد شیره جانش را می‌مکد. آخر با لوله؟! با آن اسم ترسناکش: جنین. جنينی كه می‌خواست مثل بمب ساعتی هر شب تيك‌تاك کند و يك روزي يك ساعتی بزند ناكارم كند. از چندین سال پيش، اواسط دانشگاه، گهگاه كابوس‌هايی مي‌ديدم كه ازدواج کرده‌ام و زنم دارد توي آشپزخانه ظرف‌های شام را می‌شويد و يك بچه‌ی يكی دو ساله مي‌پرد كنار دستم روی كاناپه و می‌گويد : ((باباااااا)). وقتی آن يكی بچه كه قدری بزرگ‌تر بود هم با مداد و دفتر مشق از توی اتاق می‌آمد بيرون، با وحشت از خواب می‌پريدم.(ص 52-53)

- پرستو دختر داييِ زنِ پسر عمويِ ساغر بود. ساغر هم که زنِ کیارش بود. يك بار كیارش زنگ زد كه چرا اين‌قدر تنهايي و ممكن است خل بشوي از اين همه تنهايي و بيا با يكي از دوست‌هاي ساغر آشنايت كنم. نامرد نگفت طرف دوستِ زنش نيست. من يكي كه هيچ وقت پا نداده بود دختر داييِ زن پسر عموی زنِ کسی را جايی ببينم يا اصلا بشنوم همچين كسي وجود دارد يا نه. اين كائنات لامذهب همه كاری ازش برمی‌آيد. رفتيم نشستيم توي يكی از اين رستوران‌های دركه، روي تخت. بدم مي‌آید از روی تخت نشستن و غذا خوردن. بايد يك جور معذبی مي‌نشستي كه بقيه هم جا بشوند و قوز كنی روي سفره پلاستيكی يك بار مصرفِ بد قيافه تا نمكدانی، تكه نانی، كوفتی را از آن سر سفره برداري. مدام هم حواست به اين باشد كه لباست از پشت شلوار بيرون آمده يا اينكه پاچه شلوارت از لبه جوراب بالاتر نرفته باشد يا اينكه شكمت چقدر افتاده روی كمربند. بماند که ممکن است شرتت هم مارک درست و حسابی نداشته باشد. همانجا بود كه پرستو ناگهان چند نفس عميق كشيد و گفت بچه‌ها به صدای رودخانه گوش كنيد، امشب صدايش خيلی خوشحال است. اين بود كه حدس زدم طرف بايد از آن هيستريك‌های خطرناك باشد ولی به كیارش و ساغر چيزی نگفتم. (ص 98)

- از آن دست حرف‌هايی می‌زد كه مامان‌ها هر روز به بچه‌های‌شان می‌گويند. خودت را بپوشان سرما نخوری، امروز هوا سرد است. انگار بچه نمی‌فهمد امروز هوا سرد است. يا اينكه لقمه نان و پنير می‌دهند و می‌گويند هر وقت گرسنه‌ات شد اين را بخور، چون ممكن است بچه به جای موقع گرسنگی، وقتي كه دست‌شويي دارد نان و پنير را بخورد. ولي از يك وقتی به بعد اين حرف‌ها خيلی لذت بخش می‌شود. زمانش حدودا می‌شود در آستانه يا بعد از سی سالگی، يعنی در اوج زمانی كه كودك به محبت مادر نياز دارد. (ص 106)

 جابر حسین زاده نودهیمشخصات کتاب

عنوان: پاندای محجوب بامبو به دست با چشم‌های دور سیاه در اندیشه‌ی انقراض

نویسنده: جابر حسین‌زاده نودهی

نشر: چشمه، چرخ

چاپ اول 1394

139 صفحه

قیمت: 10000 تومان

........................................

پ.ن: زبان طنز و نگاه بیمارگونه و ویرانگر راوی را دوست دارم. در حالی که متن‌های طنز اخیرا بیشتر مطبوعاتی و مبتنی بر خبر هستند نویسنده‌ با زبان طنزی متفاوت و به دور از شوخی‌های مطبوعاتی مرسوم داستانش را روایت می‌کند.

طنزآوران امروز ایران

طنز آوران امروز ایران

کتاب شامل 51 متن است که بیشتر آنها در قالب خاطره و یا داستان روایت می‌شوند. برخی از قالب‌های دیگر طنزنویسی مثل نمایشنامه، پرسشنامه، شعر و دیکشنری هم در متن‌ها وجود دارد. همه‌ی نویسنده‌ها طنزنویس نیستند. مثل جلال آل احمد، باستانی پاریزی، صمدبهرنگی و...

برخی از جملات کتاب

- ابن ابی مرحوم، مردی بود دیر سال و ناخوش احوال. چون رحلت خواست فرمودن و مال نهادن، وی را تشویشی حاصل شد از جهت فرزندگان، پس بر تختگاه نشست و آنان را پیش خواند و آنان، مهتر و کهتر، در آستان به زانو نشستند و گوش بازکردند.

پس فرزند مهتر را گفت: ای اکبری، «گاب» خواهی یا «کتاب» خواهی؟

گفت: گاب خواهم!

پس گاب، فرزند مهتر را داد. آنگاه کهتر را گفت: ای اصغری، گاب خواهی یا کتاب خواهی؟

گفت: گاب خواستمی که بزرگان گفته‌اند: عاقل در پی گاب است و غافل در پی کتاب. لکن اینک کتاب خواهم، هم از آن روی که اکبری گاب را برده است و کتاب را نهاده.

گویند: چون از سر جان برخاست، اخوان هریک به سویی شدند و میان گابی و کتابی مفارقت افتاد. پس اصغری سر در کتاب نهاد و خواند آنچه خواند؛ و اکبری آن گاو را بپرورید و شیر بدوشید و نتایج حاصل کرد و گاوان بسیار فراهم نمود. چندان که فرسنگ در فرسنگ روی زمین را بگرفت و عدد آن پدید نبود و او را اکبر گاوبوی («گاوبچه» نیز نوشته‌اند که همان cowboy باشد) نام نهاده‌اند از بسیاری گاو که داشت. لکن درس ناخوانده بود و فهم ناکرده، چندان که حساب نمی‌توانست نگه داشتن و کتابت کردن؛ و نزدیک شد که حساب گاوان از دست وی بیرون شود. پس اصغری را گفت: ای برادر، دریاب و دست‌گیر که حساب تو دانی و کتاب تو خوانی و بی‌معاونت تو بر من خسران رود و بی‌معاضدت تو مال مرا نقصان می‌رسد. 

گویند: برادر کهتر به سبب آن دانش‌ها که آموخته بود و علم‌ها که اندوخته، حسابداری نیکو می‌دانست، از ساده و دوبل. پس نزد برادر به حسابداری ایستاد و سی سال در مزدوری اکبری بود و از فقر و فاقه نجات یافت به جهت آن گاوان. (ص ۳۴-۳۵ از داستان «در گاب و کتاب» منوچهر احترامی)

عمران صلاحیمشخصات کتاب

 عنوان: طنزآوران امروز ایران

جمع‌آوری کننده: عمران صلاحی

نشر: مروارید

چاپ هفتم ۱۳۸۱

۳۷۵ صفحه

قیمت: ۲۵۰۰ تومان

.......................

پ.ن: در مجموع به نظرم بیشتر داستان‌ها و متن‌ها جذاب نیستند. بیشتر از این لحاظ کتاب مفیدی است که توانسته مجموعه‌ای از داستان طنز ایرانی را در یک جا جمع‌آوری کند.

پ.ن.ن: عکس عمران صلاحی را از اینجا برداشتم.

نظریه‌ی طنز

 نظریه‌ی طنز

از معدود کتاب‌هایی است که به صورت علمی در مورد طنز تخقیق و پژوهش انجام داده و در انتها نظریه‌ای را نیز بر مبنای پژوهشش ارائه داده.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- طنز سه کارکرد عمده دارد: بیان حقایق (شامل انتقاد و ...)، تغییر فهم و ادراک یا ایجاد فهمی جدید و خندان. (ص ۷۴)

- کارکرد اصلی: معمولات و مرسومات، نظم‌ها و نظام‌ها را به هم می‌ریزد تا منطقی غیر از منطق معمول را جایگزین کند. (ص ۷۵)

- هم قالب شکن است و هم غالب شکن! طنز یک یاغی به تمام معناست.  

- طنز غالبا با استفاده از گونه‌ای ادبی زبان، نظام‌های حاکمِ ذهنی، زیستی و اجتماعی ما را در جزئیات و کلیات به هم می‌ریزد و با جایگزینی منطق، عرف، استدلال و عاداتی متفاوت با آنچه معمول اسا آفریده می‌شود. (این تعریف با واژه Humor مطابقت دارد و نه با Satire) (ص ۸۳)

- ما طنز و شوخ طبیعی را هیچ‌گاه به رسمیت نشناخته‌ایم و نوعی از انواع ادبی محسوب نکرده‌ایم تا فرصتی برای تامل و تفکری جدی درباره‌ی آن فراهم کنیم.

- هرگونه تصرف در نظم یا نظام‌های آشنای ما و جایگزینی منطقی غیرمعمول با منطق آن‌ها، به صورتی که حقیقتی را بیان کند یا فهم تازه‌ای را پدید آورد و یا ما را بخنداند، طنز پدید می‌آورد. (ص ۱۴۸)

نیما تجبرمشخصات کتاب

عنوان: نظریه‌ی طنز

نویسنده: نیما تجبر

نشر: مهرویستا

168 صفحه

چاپ اول 1390

قیمت: 5000 تومان

...........................................

پ.ن: به نظرم کتاب خوبی است. متاسفانه در مورد طنز کمتر کار علمی و دقیق انجام شده و غنیمتی بود در این اوضاع. به نظرم نظریه‌اش نیاز به نقد و بررسی بیشتری دارد و شاید بشود آن را کامل‌تر کرد.

جزء از کل

جزء از کلجزء از کل

داستان یک خطی‌اش می‌شود ماجراهای پسری به اسم جاسپر و پدری به اسم مارتی. برای اینکه بیشتر با حال و هوای داستان آشنا شوید پیشنهاد می‌کنم برخی از جملات کتاب را بخوانید.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - بعد از هشت ماه مهد کودک رفتن، به این نتیجه رسید دیگر نباید بفرستدم آنجا، چون به نظرش سیستم آموزشی «خرف کننده، نابود کننده‌ی روح، باستانی و مبتذل» بود. نمی‌دانم چطور کسانی می‌تواند نقاشی با انگشت را باستانی و مبتذل بداند.کثیف آره. نابود کننده‌ی روح، نه. (ص 13)

- همه‌ی ما مذبوحانه تلاش می‌کنیم از گور اجدادمون فاصله بگیریم ولی صدای غمناک مردن‌شون توی گوش‌مون طنین می‌ندازه و توی دهن‌مون طعم بزرگ‌ترین ظلمی رو که در حق خودشون روا داشتن حس می‌کنیم: شرم زندگی‌های نزیسته‌شون. (ص ۱۶)

-  «گوش کن جسپر. غرور اولین چیزیه که باید تو زندگی از شرش خلاص بشی. غرور برای اینه که حس خوبی نسبت به خودت داشته باشی. مثل این می‌مونه که کُت تن یه هویج پلاسیده کنی و ببریش تئاتر و وانمود کنی آدم مهمیه.» (ص 25)

- در یازده سالگی چیزی داشت که بعدها در کت‌واک‌های پاریس به تکامل رسید- لب‌های غنچه. لب غنچه متاخرترین انحراف از مسیر تکامل است. انسان‌های دوره‌ی پارینه سنگی اسمش را هم نشنیده‌اند. (ص ۵۱)

- خاخام‌ها اطلاعات زیادی درباره‌ی خشونت دارند چون برای ایزدی کار می‌کنند که به خشم مشهور است. مشکل این‌جاست که یهودیان به جهنم باور ندارند، بنابراین آن وحشتکده‌ای که کاتولیک‌ها در آستین دارند به راحتی در دسترس‌شان نیست. نمی‌توانی رو کنی به یک پسر بچه‌ی یهودی و بگویی «اون آتیش رو می‌بینی؟ می‌ری اون تو.» باید برایش قصه‌هایی از انتقام بگویی و امیدوار باشی نکته را می‌گیرد. (ص ۹۷)

- خیانت کلاه‌های رنگارنگی سرش می‌گذارد. لازم نیست مثل بروتوس از آن نمایش درست کنی، لازم نیست چیزی مرئی باقی بگذاری که از انتهای ستون فقرات بهترین دوستت زده باشد بیرون {...} نه، خائنانه‌ترین خیانت‌ها آن‌هایی هستند که وقتی یک جلیقه‌ی نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ می‌گویی که احتمالا اندازه‌ی کسی که دارد غرق می‌شود نیست. (ص ۱۲۰)

- استنلی مدتی طولانی به من خیره شد. «بی‌خیال بابا، رها کن.»
«جدی می‌گم. گند زدی! هری می‌زنه به سرش! همه‌مون رو تیکه تیکه می‌کنه. احمق!»
چهره‌ی استنلی بین اخم و لبخند مردد ماند و بالاخره تصمیمش را گرفت و در وضعیتِ ترکیبِ ناراحتِ هردو ثابت ماند. «جدی می‌گی؟»
«بدجور.»
«یعنی تو داری می‌گی تری این کتاب رو ننوشته؟»
«تری نمی‌تونه اسم خودش رو با شاش توی برف بنویسه!»
«واقعا؟»
«واقعا.»
استنلی گفت «اوه.» و بعد سرش را پشت یک توده کاغذ قایم کرد. مدادی برداشت و چیزی نوشت. پریدم جلو و کاغذ را از دستش کشیدم. این را نوشته بود: «اوخ اوخ!»
«اوخ اوخ! اوخ اوخ؟ تو نمی‌دونی! تو هری رو نمی‌شناسی! منو می‌کشه! بعد تو رو می‌کشه! بعد تری رو می‌کشه و آخر سر هم خودشو!»
استنلی این حرف مسخره را جیغ زد «چرا از آخر شروع نمی‌کنه؟» (ص 180-181)

- تری هیچ دفاعی از خودش نکرد. همه چیز را پذیرفت؛ چاره‌ای هم نداشت، شهرتش بابت همین کارها بود. انکار کارهایش مثل این بود که جنگجویان صلیبی ادعا کنند فقط برای گشت و گذار به سرزمین مسلمان‌ها رفته بودند.  (ص ۱۹۳)

- به شدت از چنین کار برحذرش داشتم، ولی گوشش بدهکار نبود. گفت این خواست خدا بوده و جواب متقاعد کننده‌ای برای مخالفت با گفته‌اش به ذهنم نرسید، نمی‌دانم چرا فکر می‌کرد می‌تواند خواست خدا را بفهمد.

آخرش هم دیو نیامد خانه‌ی ما. اتفاقی بیرون پست خانه با پدرم روبه‌رو شد و قبل از اینکه فرصت کند انجیل را از جیبش درآورد دستان پدرم در گردنش حلقه شد. دیو مقاومت نکرد. فکر کرد این خواست پروردگار بوده که روی پله‌های پست‌خانه خفه شود و وقتی پدرم پرتش کرد زمین و لگد زد توی صورتش، فکر کرد احتمالا نظرش را تغییر داده. (ص ۱۹۵) 

- بعد از اینکه دعوا تمام شد و عرب‌ها دوباره برگشتند بالای پلکان، رهبرشان روی زمین تف کرد، کاری که همیشه به این معناست که «من می‌ترسم توی صورتت تف کنم برای همین یه کم خلط می‌ندازم نیم‌متر دورتر از کفشت، باشه؟» (ص ۲۶۱)

- «... ما تنها موجوداتی هستیم که به فانی بودن‌‌مون آگاهی داریم. این حقیقت به قدری ترسناکه که آدم‌ها از همون سال‌های ابتدایی زندگی اون رو تو اعماق ناخودآگاهشون دفن می‌کنن و همین ما رو به ماشین‌‌هایی پر زور تبدیل کرده، کارخانه‌های گوشتی تولید معنا. معناهایی رو که به وجود می‌آرن تزریق می‌کنن به پروژه‌های نامیرا شدن‌شون - مثلا بچه‌هاشون یا آثار هنری‌شون یا کسب و کارشون یا کشورشون - چیزهایی که باور دارن از خودشون بیشتر عمر می‌کنن. و مشکل اینجاست: مردم حس می‌کنن برای زندگی به این باورها احتیاج دارن ولی به طور ناخودآگاه بابت همین باورها متمایل به نابود کردن خودشون هستن. برای همینه که آدمی خودش رو برای هدفی دینی قربانی می‌کنه، اون برای خدا نیست که می‌میره، به خاطر ترس کهن ناخودآگاهه...» (ص ۳۴۹)

- فکر می‌کنید نمی‌شود زنی را با ارعاب عاشق خود کرد؟ شاید نشود ولی این آخرین برگم بود و باید زمینش می‌زدم. یادداشت را دوباره و با دقت خواندم. یک نامه‌ی باجگیری درست و حسابی بود، مختصر و مفید. ولی خودکار در دستم آرام و قرار نداشت. می‌خواستم یک چیز دیگر اضافه کنم ولی یادم آمد ایجاز روح اخاذی است. نوشتم: پی نوشت، اگر نیایی فکر نکن مثل احمق‌ها صبر می‌کنم، ولی اگر بیایی، هستم. بعد کمی دیگر نوشتم، درباره‌ی ذات انتظار و ناامیدی، درباره‌ی شهوت و خاطرات؛ و درباره‌ی کسانی که جوری با تاریخ انقضای کالاها برخورد می‌کنند انگار فرمان آسمانی هستند. یادداشت خوبی شد. بخش حق السکوت کوتاه بود، فقط سه خط. پی نوشت شد بیست و هشت صفحه. (ص ۳۹۰)

- بیچاره انوک. نمی‌توانست تحمل کند برای ابد مجرد بماند و نمی‌توانست تحمل کند که نمی‌تواند تحمل کند. عشق وسوسه‌اش می‌کرد ولی از زندگی‌اش غایب بود و تمام تلاشش را می‌کرد به این نتیجه نرسد که سه‌هشتم از هشتاد سال شکست را پشت سر گذاشته. از پیوستن به گروه زنان مجردی که تمام فکر و ذکرشان این است که سعی کنند تمام فکر و ذکرشان وسواس مجرد بودن نباشد احساس حقارت می‌کرد. ولی نمی‌توانست در برابر وسوسه‌ی وسواس مقاومت کند. (ص ۴۱۹)

- نظرت در مورد دختری که جسپر باهاش این‌طرف و اون‌طرف می‌ره چیه؟
- قشنگه
- فقط همین؟
- من تاحالا دو کلمه هم باهاش حرف نزدم جسپر ازما قایمش می‌کنه
گفتم: «طبیعیه من مایه‌ی خجالتش هستم»
- چیش طبیعیه؟
- من مایه‌ی خجالت خودم هم هستم.
- چرا برات جالب شده؟
- امروز دیدمش بایه مرد دیگه.
انوک بلند شد و با چشمان درخشان نگاهم کرد. گاهی فکر می‌کنم حیوانِ انسان برای زنده ماندن به غذا و آب احتیاج ندارد؛ غیب جواب همه‌ی نیازهایش را می‌دهد. (ص 419)

استیو تولتزمشخصات کتاب

 عنوان: جزء از کل

نویسنده: استیو تولتز

ترجمه: پیمان خاکسار

چاپ اول 1393

نشر: چشمه

656 صفحه

قیمت: 40000 تومان

 .............................................

پ.ن: معمولا وقتی کتاب قطوری می‌خوانم بعضی از صفحات و قسمت‌های کتاب حوصله‌ام را سر می‌برند و حتی گاهی صفحاتی را به دلیل توصیف‌های کسل کننده یا حرف‌‌های تکراری نخوانده رها می‌کنم، اما جزء از کل یکی از استثناها بود که از خواندن صفحه به صفحه‌اش لذت بردم. داستانِ جذاب، استفاده از زبان طنزِ، جهان بینی خاصِ شخصیت‌های اصلی داستان و ترجمه‌ی روان و خوبِ پیمان خاکسار، معجونی قوی و لذت بخش به وجود آورده است.خواندنش را شدیدا توصیه می‌کنم.

پ.ن.ن: یکی دو ماهی بود که می‌خواستم این کتاب را معرفی کنم اما بلاگفا ترکیده بود. هنوز هم تصمیم کامل نگرفته‌ام با توجه به این شرایط همچنان در اینجا بمانم یا مهاجرت کنم، فعلا هر دو گزینه روی میز است و شاید تا آخر هم بماند!

مهاجرت

بیش از یک ماه است که بلاگفا مشکل دارد و دسترسی به ویلاگم نداشتم.

نمی‌دانم آیا با این وضعیت همچنان باید توی بلاگفا ادامه بدهم یا اسباب‌کشی کنم به وردپرس و پرشین بلاگ و...؟!

اگر تجربه و پیشنهادی در این مورد دارید برایم بنویسید.

ممنون

در دهان اژدها

 در دهان اژدها

 کتاب شامل ده داستان کوتاه است. اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- در این دو هفته، هر روز، بیشتر از دوستم متنفر می‌شوم. وقتی برای ملاقات وارد اتاقش شدم، دو تا کلیه‌اش را از دست داده بود. داشت می‌مرد و من کاملا بی‌تقصیر بودم. روی چشمانش یک لایه‌ی خاکستری آمده بود و بینی‌اش کمی برق می‌زد. بعد، خودش، خانواده‌اش و دخترخاله‌ی زیبایش، من را مثل سه ضلع مثلث برمودا به درون خود کشیدند. هرچند من بیشتر دلم می‌خواست در آن ضلعی که دخترخاله‌اش ایستاده بود شنا کنم و بعد از آب بیرون بیایم و زیر آفتاب دراز بکشم و بگذارم پرتوهای نور بر بدنم بتابد. همین هم باعث شد غرق شوم. به هر حال آنها چنین انتظاری از من نداشتند ولی من توی چشم‌های هر سه ضلع نگاه کردم و گفتم کلیه‌ام را به او می‌دهم. (ص 12- 13 - نجات یافتگان برمودا)

- هفته‌ی بعد چند تا از دوستانی را که تازه پیدا کرده‌ام، ترک می‌کنم. آن‌ها دیروز آمدند اینجا و تصمیم گرفتند دوبار در هفته بنشینیم دور هم و زبان انگلیسی بخوانیم. می‌خواستند با بقیه‌ی مردم جهان هم ارتباط برقرار کنند ولی نمی‌دانستند دارند با من هم ارتباط‌شان را از دست می‌دهند. کتابی هم برایم آورده بودند. هر پنج‌تای‌شان موقع دادن کتاب، یک جایش را در دست داشتند، درست مثل وقتی که به هر جان کندنی شده است، انگشتت را به یک گوشه‌ی جنازه‌ای که روی دست می‌رود می‌رسانی تا بگویی تو هم مرده را می‌شناخته‌ای. (ص 20 - تهِ گوشواره‌ای که گم شد)

- بعضی وقت‌ها هیچ چیز بدتر از این نیست که زن سابقت با مرد بی‌عیب و نقصی ازدواج کرده باشد، کسی که نشه توی ذهن خودت مسخره‌اش کنی و در مواقع لزوم به یادش بیاوری که تو چیز بهتری بودی و حالا هم آزاد و رها برای خودت می‌چرخی و تمام قله‌هایی را که او تازه در کوه‌پایه‌اش ایستاده است تا بالا برود و خودش را برای زن سابقت لوس کند، تو قبلا پرچم زده‌ای، عکس یادگاری گرفته‌ای و یک بار بدون اکسیژن فتح کرده‌ای. (ص34 - در دهان اژدها)

محمدرضا زمانیمشخصات کتاب

عنوان: در دهن اژدها

نویسنده: محمدرضا زمانی

ویراستار: سعید شرفی

نشر: نگاه

چاپ اول 1393

تیراژ:‌ 500 نسخه

88 صفحه

قیمت: 4500 تومان


پ.ن: چند تا از داستان‌هایش را در مجله همشهری داستان خوانده بودم و چندتایی هم جدید بود. آنهایی را که قبلا خوانده بودم بیشتر دوست داشتم. ایده‌ی داستان‌ها و فضاسازی‌هایش خوب است و رگه‌های شیطنت و طنز در بعضی از داستان‌هایش دیده می‌شود. البته ریتم بعضی از داستان‌هایش هم کمی کند است. در مجموع به نظرم برای کتابِ اول نویسنده خوب بود و پتانسیلش را دارد که کارهای قوی‌تری در آینده بنویسد.

چرا کتاب نمی‌خوانیم؟ 2

کتاب فروشی سن پیترزبورگ

دلیل نوشتن این پست‌ را می‌توانید در چرا کتاب نمی‌خوانیم؟ 1 بخوانید.

گرانی: این دلیل را به خصوص از زمانی که کاغذ گران شد بیشتر شنیدم. جدایِ از این بحث که آیا قیمت کتاب نسبت به چیزهای دیگر واقعا گران است یا نه، چند پیشنهاد برای تهیه‌ی کتاب به شیوه‌ی ارزان می‌نویسم.

کتابخانه ملی روسیه

عضویت در کتابخانه: توی هر شهری می‌شود یک کتابخانه‌ پیدا کرد و اگر دانشجو باشید کتابخانه‌های دانشگاه هم گزینه‌ی خوبی هستند. معمولا هزینه‌ی عضویت بسیار پایین است و فرآیند ثبت نام کار سختی نیست. خودم یکی دو ماه پیش با 5 هزار تومان و یک قطعه عکس عضو کتابخانه‌ی پارک شهر شدم و قبلش هم عضو کتابخانه‌ی دانشگاه تهران بودم.

قبول دارم که معمولا کتاب‌های‌ کتابخانه‌ها به روز نیست اما با کمی جستجو می‌توانید کتاب‌های خوبی پیدا کنید.

کتاب‌های دست دوم: اگر تهران هستید در راسته‌ی خیابان انقلاب یا کارگر می‌توانید کتاب‌فروش‌هایی را پیدا کنید که کتاب‌های دست دوم را به قیمت ارزان‌تر می‌فروشند. حتی بعضی از سایت‌های اینترنتی نیز این کار را می‌کنند. مثل اینجا و اینجا 

تبصره: اگر امکان دارد کتاب‌هایی را که به اسم افست می‌فروشند (در واقع کپی غیرقانونیِ کتاب اصلی است)  و نسخه‌ی اصلی آن در کتاب‌فروشی‌ها وجود دارد، نخرید. به دلیل رعایت حق مولف.

البته در مورد کتاب‌هایی که شکل مجاز آن وجود ندارد فتوای خاصی ندارم.

معاوضه با دوستان: اگر دوستانی دارید که اهل مطالعه هستند به احتمال زیاد خوشحال می‌شوند کتابی را به شما امانت بدهند. اگر دوستان اهل مطالعه ندارید شاید بهانه‌ی خوبی باشد برای اینکه دوستان جدیدی پیدا کنید :)

صفحه‌ی معاوضه کتاب در فیسبوک: صفحه‌ای توی فیسبوک وجود دارد به اسم معاوضه‌ی کتاب در این صفحه می‌توانید کتاب‌هایی که خوانده‌اید را با کتاب‌های بقیه‌ی اعضا تاخت بزنید یا امانت بدهید. تا آنجا که می‌دانم محدود به تهران نیست و توی برخی از شهرستان‌ها هم شعبه دارد.

http://goo.gl/d9R0XH

کتاب‌های الکترونیکی: هم قیمت آنها نسبت به کتاب‌های کاغذی ارزان‌تر است و هم برخی از این کتاب‌ها را می‌توانید به صورت رایگان پیدا کنید به خصوص اگر زبان انگلیسی شما خوب باشد کتاب‌های الکترونیکی زیادی می‌توانید پیدا کنید.

برای مثال:

سایتی برای دانلود کتاب‌های الکترونیک خارجی: libgen

سایتی برای دانلود کتاب‌های الکترونیک ایرانی: کتابناک

سایتی برای خرید کتاب‌های الکترونیک ایرانی: فیدیبو

در مجموع به نظرم گرانی دلیل خوبی برای کتاب نخواندن نیست.

پ.ن: اگر پیشنهاد دیگری برای راه‌حل گرانی دارید برایم پیغام بگذارید.

پ.ن.ن: عکس اول فضای داخلی یک کتاب‌فروشی توی سن پترزبورگ است و عکس دوم کتابخانه ملی روسیه (از سری عکس‌های سفرم به روسیه)

فوتبال علیه دشمن

فوتبال علیه دشمنفوتبال علیه دشمن

سایمون کوپر، خبرنگار جوانِ بیست و دو/سه ساله‌ی انگلیسی به 22 کشور سفر کرده و مشاهدات و تحلیل‌هایش در رابطه‌ی فوتبال با سیاست را در این کتاب منتشر کرده است. 

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

-  هر چه آزادی در کشوری کمتر باشد، فوتبال اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. (ص ۱۴)

- یک مرد جوان به ما گفت: «ما روس‌ها تا هجده سالگی طرفدار زسکا هستیم، چون تا آن موقع شیفته‌ی ارتش هستیم. در هجده سالگی که به ارتش می‌پیوندیم، با حقیقت آشنا می‌شویم و دیگر هرگز از زسکا حمایت نمی‌کنیم.» (ص ۸۷)

- زنان ارمنی به ورزشگاه نمی‌رفتند، بنابراین ورزشگاه محلی برای مراسم مردانه بود. لوون می‌گوید: «وقتی به ورزشگاه می‌روید، می‌توانید خیلی کارها را آزادانه انجام دهید.» برای مثال فحش دادن فقط در ورزشگاه مسئله‌ای عادی بود. در آنجا ساختن شعرهای توهین آمیز حتی هنر تلقی می‌شد. لوون به تماشاگری اشاره می کند که فریاد زد: «داور زنت رو جلوی مقبره لنین {...}!»

نکته اینجاست که برای بسیاری از ولایات شوروی، مقبره لنین مرکز جهان به حساب می آمد؛ جایی که همه می توانستند آن را ببینند. (ص ۹۷)

- فلاکر توضیح می‌دهد: «نمی‌شد در خیابان‌ها فریاد زد «فرانکوِ جنایتکار!» بنابراین مردم در عوض این را خطاب به بازیکنان رئال مادرید فریاد می‌زدند. این یک پدیده‌ی روان‌شناختی است: اگر نتوانید سر پدرتان فریاد بزنید، سرکس دیگری فریاد می‌زنید.» (ص ۱۶۲)

- در آرژانتین کودتا اتفاقی عادی بود. خود آرژانتینی‌ها در موقع گذراندن دوران سربازی به شوخی می‌گویند: «نگاه کنید، دارند رییس‌جمهور آینده‌مان را آموزش می‌دهند.» (همین جوک در افریقا هم ساخته شده است.) (ص ۳۰۲)

 - هر چه کشور محروم‌تر باشد، جام جهانی برایش اهمیت بیشتری دارد. این رقابت‌ها در نروژ و سوییس تغییر اندکی ایجاد کرد اما در رواندا جام جهانی به طور موقت آدم‌کشی‌ها را متوقف کرد. (ص ۳۸۳)

- در سال ۱۹۹۴ یکی از هواداران تیم هاییتی از خبرنگاری امریکایی پرسید: «از ما می‌پرسی کدام اهمیت بیشتری دارد؛ برزیل یا حمله‌ی امریکا؟ ما هر روز گرسنه هستیم. هر روز مشکلان زیادی داریم. امریکایی‌ها هر روز در مورد حمله صحبت می‌کنند. ولی ما هر چهار سال یکبار جام جهانی داریم. (ص ۳۸۸)

- یکی از دلایلی که فوتبال این همه در این قسمت جهان {خاورمیانه} اهمیت دارد، کمبود سایر تفریحات است. در خیلی از پایتخت‌های منطقه این جوک موقعی که یک خارجی وارد یک تاکسی می‌شود گفته می‌شود: راننده تاکسی آرام می‌گوید: «گوش کن، دوست داری جایی بری که بهت خوش بگذره؟» خارجی می‌گوید: «آره»، «جایی که خانم‌ها هم باشند؟» خارجی می‌گوید: «آره»، راننده می‌گوید: «چنین جایی وجود ندارد.» (ص ۴۰۸)

 سایمون کوپرمشخصات کتاب

عنوان: فوتبال علیه دشمن

نویسنده: سایمون کوپر

ترجمه: عادل فردوسی پور

نشر: چشمه

چاپ سوم ۱۳۸۹

۴۲۳ صفحه

قیمت: ۸۰۰۰ تومان


 پ.ن: هیچ علاقه‌ای به فوتبال ندارم ولی با این حال به نظرم کتاب بدی نبود. البته باعث نشد که به فوتبال علاقه‌مند شوم.

به نظرم بعضی از پانوشت‌هایش زیادی بود و فرودوسی‌پور مثل گزارش‌های فوتبالی‌اش سعی می‌کرد در مورد هر چیزی به خواننده اطلاعات بدهد. مثلا توی متن یکی از گزارش‌ها اسمی از چخوف، داستایوفسکی و نویسنده‌های معروف دیگر آمده بود و فردوسی‌پور توی پانویس چندخط از زندگی‌نامه‌ی هر کدام از این نویسنده‌ها را نوشته بود!

پ.ن.ن: مترجم در مقدمه‌ی کتاب  نوشته قسمتی از متن اصلی را حذف کرده است. حدس می‌زنم این قسمت مربوط به فوتبال ایران بوده.

نئوگلستان

نئوگلستان

نئوگلستان اولین کتاب از مجموعه‌ی طنز «جهان تازه دم» است. حکایت‌های این کتاب نقیضه‌ای است از  حکایت‌های گلستان سعدی که با زبان قدیمی نوشته شده ولی موضوع داستان‌ها و شوخی‌ها امروزی هستند.

اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را می‌توانید از اینجا بخوانید.

اطلاعات بیشتر در مورد مجموعه‌ی «جهان تازه دم» را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- پادشاهی شنیدم دست بر هم بکوفت و به همین دلیل محکمه پسند، کشتن اسیری را اشارت کرد. بیچاره در آن حال نومیدی زیر چشمی نظر بر چپ‌و‌راست افکند. چون در چهره‌ی خاصان شاه اثری از شفاعت و مردانگی نیافت دهان بگشود و دشنام فرادادن گرفت. از جدّه‌ی شاه حدیث وصلت آغاز نمود و تا جمله اهل حرم را به زینت صیغه نیاراست، آرام نگرفت. که گفته‌اند هر که دست از جان بشوید، دهان بگشاید و ناگفته‌ها بگوید.
بی‌نـوا بایـد که انـدر زیــر دار    شُل کنـد لذت بـَرَد از روزگـار
ملک پرسید چه می‌گوید. یکی از وزرای بدذات گفت: «ای سلطان، تو را دشنام‌های ریشه‌ای بداد و سقَط‌های چندان بگفت و شرحی مجمل از تمام روابط نامشروعش با نوامیست ضمیمه ساخت.» (ص11)

- آورده‌اند که پیری دختری داشت... دختر که چه عرض کنم یک چیزی در خانه داشت که به لحاظ کسورات نباتی پسر نبود، لکن مردی بود برای خود. در اقصای عالم قومی نبود که در معیارش این، زیبا خوانده شود که فی‌الجمله صورتش آینه شکن بودی و صولتش مردی افکن. به سن نکاح رسیده بود و با وجود جهاز و نعمت بسیار، کسی در مناکحت او رغبت نمی‌نمود. جمله‌ی جوانان حاضر بودند به مصاف کفار بشتابند و با او به حجله نروند که حجله‌اش حجله نبود که، لامصّب تونل وحشت بود.
خطیب ار حوریان اینگونه خواندی      شگفتـا گر مسلمـانی بماندی

(ص 89)

پدرام ابراهیمیمشخصات کتاب

عنوان: نئوگلستان

نویسنده: پدرام ابراهیمی

ویراستار: مهران موسوی

نشر: چرخ، چشمه

چاپ اول 1393

118 صفحه

قیمت: 7500


پ.ن: از لحاظ نقیضه‌نویسی کتاب خوبی است.  بعضی شوخی‌ها مبتنی بر اتفاقات روز و یا محدود به قشر خاصی می‌شوند که ممکن است همه‌ی مخاطبان متوجه نشوند. استفاده از زبانِ قدیمی و سخت سعدی گاهی خواندن کتاب را مشکل می‌کند و گاهی هم نویسنده با استفاده از همین پیچیدگی زبانی شوخی‌های خوبی از کار در می‌آورد.

از کتاب رهایی نداریم

از کتاب رهایی نداریماز کتاب رهایی نداریم 

 ژان فیلیپ دوتوناک (نویسنده‌ی کتاب) یک روز با امبرتو اکو (نویسنده) و ژان کلود کریر (فیلم‌نامه‌نویس) دورهمی نشسته‌‌اند و درباره‌ی کتاب گپ زده‌اند و حاصلش شده این کتاب.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - او {امبرتو اکو} می‌گوید: «انسان مخلوقی به معنی واقعی کلمه، عجیب و غریب است. آتش را کشف کرده، شهرها را بنا نهاده، شعرهایی عالی سروده، تفسیرهایی از جهان به دست داده، اما در عین حال، از جنگ با هم‌نوعانش، از تن دادن به اشتباه، از تخریب محیط‌زیست خویش و خطاهای دیگر دست نکشیده است. فضیلت اخلاقی بلند پایه و بلاهت فرومایه، هر دو کم و بیش به یک میزان وجود دارد. بنابراین، هنگامی که درباره‌ی حماقت سخن می‌گوییم، به تعبیری، به این مخلوق نیمه نابغه - نیمه ابله اداری احترام می‌کنیم.» (ص 12-13)

- {امبرتو اکو} احترام به نوشته و بعدها کتاب، قدمتی برابر قدمت خط دارد. (ص 33)

- {ژان کلود کریر} بسیاری از رمان‌نویسان گمان می‌کنند که می‌توانند همچنان که رمان می‌نویسند، سناریو هم بنویسند. اشتباه می‌کنند. متوجه نیستند که که این دو موضوع نوشتاری - رمان و سناریو- درواقع دو سبک نگارش متفاوت طلب می‌کنند. (ص 46)

- {ژان کلود کریر}  برای خواندن کتاب چشم‌مان از چپ به راست و از بالا به پایین حرکت می‌کند. در خطوط عربی، فارسی و عبری برعکس است. چشم از راست به چپ حرکت می‌کند. گاهی از خودم پرسیده‌ام آیا حرکت دوربین در سینما تحت تأثیر این دو حرکت قرار ندارد؟ تراولینگ در سینمای مغرب‌زمین بیش‌تر از چپ به راست صورت می‌گیرد درحالی‌که در سینمای ایران ـــ اگر بخواهم تنها از همین یک کشور یاد کنم ـــ اغلب عکس آن را دیده‌ام. چرا نباید تصور کنیم که عادات‌مان در مطالعه‌ی کتاب می‌تواند در نحوه‌ی دیدمان تأثیر بگذارد و در حرکات غریزی چشم‌های‌مان؟ (ص 53)

- نمی‌دانم این گفته‌ی کیست: «اگر آینده آینده است، همیشه نامنتظر خواهد بود.» (ص 55)

- ... اما امروز، دو هفته وقت می‌گذارید تا چیزی از یک برنامه‌ی رایانه‌ای بفهمید و همین که کم و بیش بر موضوع مسلط شدید، برنامه‌ی تازه‌ای عرضه و تحمیل می‌شود. پس این را نمی‌توان مشکل حافظه‌ی جمعی‌مان که در معرض نابودی است، به شمار آورد. به نظر من اینجا بیشتر مسئله‌ی ناپایداری زمان حال مطرح است. ما دیگر زمان حال را در آرامش نمی‌گذرانیم بلکه مدام در تلاشیم که خود را برای آینده مطرح کنیم. (ص 65)

- گذشته، مدام مایه‌ی شگفتی‌مان می‌شود، حتی بیشتر از زمان حال، حتی شاید بیشتر از آینده. بد نیست برای پایان دادن به موضوع این بلغارستانِ ناگهان رمی شده، گفته‌ی بازیگر کمدی باواریایی، کارل والانتین را نقل کنم. «در گذشته، حتی آینده هم بهتر از این بود.» (ص 77)

- {ژ.ک.ک} سال 1976- 1977 بود و من تازه خانه‌ای را که در پاریس دارم، خریده بودم. خانه در دست تعمیر بود و در منتهای بی‌نظمی و آشفتگی. به دنبال بورخس به هتلش رفتم و او را به خانه‌مان آوردم. از حیاط عبور کردیم، بورخس به بازویم تکیه داده بود چون چشمش تقریبا چیزی نمی‌دید، از پله‌ها بالا رفتیم و من بی‌آنکه متوجه اشتباه خود باشم از به هم‌ریختگی خانه، که او طبعا ندیده بود، عذرخواستم. بورخس در جوابم گفت: «بله، می‌فهمم. مثل یک چرک‌نویس است.» در ذهن او همه چیز در ادبیات خلاصه می‌شد، حتی خانه‌ای در دست تعمیر. (ص 118)  

- هرکشوری باید حوادث تاریخی مهمی را از سر گذرانده باشد تا دارای شعوری شود که بتواند پدید آرنده‌ی اندیشه‌ای جهانی شود. (ص 153)

- ا.ا.: در ایتالیا یک برنامه‌ی تلویزیونی داریم به نام «La Corrida» که از داوطلبان می‌خواهد به صحنه بیایند و درمیان هو و جنجال و اعتراض حضار عصبی و آتشی، به بیان مطالب خود بپردازند. با اینکه هر کسی می‌داند که با شرکت در این برنامه لت و پار خواهد شد، مسئولان هرابر مجبورند به هزاران داوطلب پاسخ رد بدهند. بسیار کم‌اند آنهایی که درباره‌ی استعداد خود خیال‌پردازی می‌کنند، اما یگانه فرصتی است که به آنها داده می‌شود تا خود را به میلیون‌ها تماشاگر نشان دهند و بنابراین، آماده‌ی تن دادن به هر کاری هستند. (ص 245)

{ژان کلود کریر} مجموعه دوم، که مایلم آن هم پس از من سرنوشتی ویژه (اما نمی‌دانم چه سرنوشتی) داشته باشد، مجموعه‌ای است که با همکاری زنم فراهم کرده‌ام و چنانکه قبلا در اینجا گفته‌ام، درباره‌ی «سفر به ایران» از قرن شانزدهم به بعد است. شاید دخترمان روزی به آن علاقه نشان دهد. (ص304)

امبرتو اکو ژان کلود کریرمشخصات کتاب

عنوان: از کتاب رهایی نداریم

نویسنده: ژان فیلیپ دوتوناک

ترجمه: مهستی بحرینی

نشر: نیلوفر

چاپ اول پاییز 1393

308 صفحه

قیمت: 18000 تومان


 پ.ن: به نظرم کتاب خوبی و جذابی است به خصوص اگر یک خوره‌ی کتاب باشید. البته جاهایی که در مورد جمع کردن کتاب‌های قدیمی و کلکسیونرهای کتاب حرف می‌زدند با روحیات‌ام سازگار نبود. برایم جالب بود که ژان کلود کریر اطلاعات خوبی در مورد تاریخ ایران داشت البته بعدا فهمیدم پدرزنش ایرانی است. 

پ.ن.ن: عکس‌ نویسنده‌ها به ترتیب از راست به چپ؛ ژان فیلیپ دوتوناک، امبرتو اکو، ژان کلود کریر.

پ.ن.ن.ن: ترجمه کتاب خوب و روان است اما به نظرم یکی دو جا در زیرنویس توضیحاتِ مترجم اضافه و حتی گمراه کننده بود. مثلا:

«در 1فارنهایت 451 «بردبری» جامعه‌ای را مجسم می‌کند... »

این جمله از صفحه‌ی 277 کتاب است و در زیرنویس توضیح داده: «1. فیلمی اثر کارگردان فرانسوی، فرانسوا تروفو.» در صورتی که در جمله صراحتا گفته شده فارنهایتِ 451 بردبری! و منظورش کتاب بردبری است و نه فیلم تروفو.

چرا کتاب نمی‌خوانیم؟ 1

کتاب خوانی در سنت پترزبورگ

وقتی با آدم‌های مختلف درباره‌ی کتاب صحبت می‌کنم و اینکه چرا کتاب نمی‌خوانند،‌ جواب‌ها در بیشتر موارد محدود و تکراری هستند. می‌خواهم (اگر بتوانم) در چند پست این مشکلات را بنویسم و پیشنهادهای کوچکی برای حل آنها بدهم. هر چند که ممکن است تکرار مکررات باشد.

کتابخوانی در متروی  مسکو

زمان: یکی از این جواب‌هایی که به تکرار می‌شنوم این است که وقت نداریم. صبح سرکار می‌رویم و شب هم خسته و خاکشیر هستیم و...

کتابخوانی در متروی  مسکو

 پیشنهاد: از وقت‌های مرده استفاده کنید. این وقت‌ها با توجه به شرایط هرکسی ممکن است متفاوت باشد.

وسیله‌ی نقلیه‌ی عمومی؛  اگر مثل من هر روز از وسیله‌های نقلیه‌ی عمومی استفاده می‌کنید،؛ اتوبوس‌ها، متروها و حتی تاکسی‌ها جای خوبی برای خواندن کتاب یا مجله و روزنامه است. می‌دانم که گاهی فشار آدم‌ها زیاد می‌شود و فضای کافی وجود ندراد، اما کم کم می‌توانید با شرایط سازگار شوید. بیشتر کتاب‌هایی که خودم اخیرا خوانده‌ام توی اتوبوس و مترو بوده. پیشنهاد می‌کنم برای شروع از کتاب‌های کوچک و سبک شروع کنید. 

در جاهایی که ممکن است منتظر بمانید؛ مطب دکتر، آرایشگاه، فرودگاه، ترمینال، بانک و...

قبل از خواب؛ معمولا آدم‌ها بلافاصله بعد از اینکه به رختخواب می‌روند خواب‌شان نمی‌گیرد. هم وقت خوبی است برای اینکه کمی کتاب بخوانید و هم باعث می‌شود زودتر و راحت‌تر بخوابید.

پادگان؛ در پادگان‌ها آنقدر وقت مرده و تلف شده وجود دارد که فقط لازم است دست‌تان را دراز کنید و آن را بردارید.

توی مغازه؛ این مورد فقط برای کسانی است که فروشنده هستند و سرشان خلوت است.

وقتِ تلویزیون؛ از زمانِ تماشای برنامه‌های ضعیفِ تلویزیون کم کنید و به وقت کتاب خواندن اضافه کنید.

و...

کتابخوانی در متروی  مسکو

با توجه به تکنولوژی‌های جدید لازم نیست متنی که می‌خوانید حتما به صورت کاغذی باشد. شما می‌توانید از انواع کتاب‌خوان‌های الکترونیکی و حتی موبایل  برای خواندن استفاده کنید. این امکانات جدید این شانس را به شما می‌دهند که در هر زمان و مکانی به کتاب‌های‌تان دسترسی داشته باشید.


 پ.ن: اگر شما هم پیشنهاد دیگری در مورد این موضوع دارید (هم دلایل نخواندن کتاب و هم پیشنهاد برای حل مشکلِ زمان) توی نظرها برایم بنویسید.

پ.ن.ن: عکس‌های بالا را از سفری که چند ماه پیش به روسیه داشتم، انتخاب کردم. از دو شهرِ مسکو و سن‌پترزبوگ.

پ.ن.ن.ن: این آخرین پست سال 93 خواهد بود و از امروز می‌روم سفر. امیدوارم تعطیلات خوبی داشته باشید.

نگاهی تازه به دستور زبان

نگاهی تازه به دستور زبان  

موضوع کتاب درباره‌ی دستور زبان است. نویسنده به طور خلاصه تاریخچه‌ای از شکل‌گیری دستور زبان از گذشته تا امروز ارائه می‌دهد و انوع دستور زبان (سنتی، ساختگرا، گشتاری - زایشی) را بررسی می‌کند. 

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- این تصور که وجود گوناگونی‌ها در تلفظ، خط، ساخت واژه و الگوهای دستوری کار زبان را به بلبشو و نابسامانی می‌کشاند و به هرقیمت شده باید از آن اجتناب شود و نیز این تصور که در این موارد فقط یک صورت درست وجود دارد و بقیه همه «غلط» است، تصوراتی نادرست است که با ذات زبان و کاربرد آن سازگاری ندارد و از راه دستورهای سنتی و طرفداران آنها در ذهن ما رسوخ کرده است. (ص ۴۷)

- زبان همواره در تغییر است. از راه این تغییرات است که فارسی باستان به فارسی میانه و فارسی میانه به فارسی امروز تبدیل شده است و از راه همین تغییرات است که زبان‌های فرانسه، اسپانیایی، پرتغالی، ایتالیایی و دیگر زبان‌های رومیایی از لاتین جدا شده‌اند و از راه همین تغییرات است که همه‌ی زبان‌های خانواده بزرگ هند و اروپایی از یکدیگر و بالاخره از زبان واحدی انشعاب یافته‌اند. این تغییرات بزرگ همه با همین تغییرات کوچک آغاز شده‌اند که دستورنویسان آنها را «بدعت، هرج و مرج، تباهی»  و امثال آن نامیدند. (ص ۴۸)

- به عنوان مثال به استدلال کسانی گوش کنید که می‌گویند مرداد غلط است و اَمرداد درست است. زیرا مرداد یعنی میرا و اَمرداد یعنی نامیرا ولی «این فقط در دستگاه زبانی پهلوی است که مرداد به معنی میرا و اَ- پیشوند نفی و در نتیجه اَمرداد به معنی نامیرا می‌باشد ولی در فارسی نه مرداد معنی میرا می‌دهد (چون فقط نام ماهی است) و نه اصولا پیشوند اَ- دیگر زنده است زیرا در هیچ واژه‌ی دیگری در این معنی به کار نمی‌رود و یا واژه‌ی نوینی نمی‌سازد. (ص ۵۰)

- آمیختن خط و زبان یکی از نواقص عمومی دستورهای سنتی است. (ص ۵۹)

- زبان‌شناسی تاریخی از ین بحث می‌کند که یک زبان به خصوص چگونه تغییر کرده و تحول یافته تا صورت امروزی خود را پیدا کرده است. در حالی که زبان‌شناسی همزمانی وضع فعلی زبان را فارغ از سابقه و تحول تاریخی آن در نظر می‌گیرد و توصیف می‌کند. بنابراین ملاحضات تاریخی نباید ملاک توصیف وضع همزمانی زبان قرار گیرد... آمیختن این دوجنبه یکی از نقاط ضعف دستورهای سنتی است. (ص ۷۸)

- سوسور قبلا بین زبان (langue) و گفتار (parole) تمایز گذاشته بود: زبان نظامی است بالقوه که فقط در ذهن اهل زبان وجود دارد، در حالی که گفتار کاربرد این نظام است که صورت عینی و ملموس پیدا می‌کند. تاکید زبان‌شناسان ساختارگرای امریکایی روی جنبه‌ی عینی و قابل مشاهد‌ی زبان باعث شد که این تمایز بسیار مهم نادیده گرفته شود و در واقع در نظر زبان‌شناسان این مکتب، گفتار جای زبان را بگیرد.  (ص ۸۳)

- زبان - یعنی مجموعه‌ی جمله‌های بالقوه - مفهومی است انتزاعی و مربوط به حوزه‌ی توانش در حالی که گفتار - یعنی مجموعه جمله‌های بالفعل- چیزی است که به حوزه‌ی کنش مربوط می‌شود. (ص ۱۳۵)

محمدرضا باطنیمشخصات کتاب

 عنوان: نگاهی تازه به دستور زبان

نویسنده: کحمدرضا باطنی

نشر: آگه

چاپ یازدهم 1384

153 صفحه

قیمت: 1500 تومان


 پ.ن: به نظرم کتاب خوب و مفیدی بود. یکی از مزیت‌هایش این است که از مسائل فنی زبان‌شناسی استفاده نکرده و خواننده‌ی غیرزبان‌شناس هم می‌تواند به راحتی کتاب را بخواند. 

پ.ن.ن: عکس محمدرضا باطنی از؛ ستاره سلیمانی

هالیوود

 هالیوودهالیوود

بوکفسکی فیلمنامه‌ای به اسم «خراباتی‌ها» می‌نویسد و بر اساس آن فیلمی ساخته می‌شود. این کتاب داستان نوشتن فیلمنامه و دردسرهای ساخته شدن آن فیلم است. البته در داستان بعضی از اسم‌ها را تغییر داده مثلا اسم فیلم شده «رقص جیم بیم»، ژان لوک گدار شده «ژان لوک مُدار» و...  داستان فیلم هم در مورد زندگی خودِ بوکفسکی است. در دوره‌ای که دائم الخمر بوده و کاری جز رفتن به بار و دعوا کردن نداشته.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید. 

برخی از جملات کتاب

- «پول مثل رابطه‌ی جنسی می‌مونه، وقتی نداریش به نظر خیلی مهم می‌آد... » (ص 22)

- بعد ژان پل {سارتر} محکم به در تنه زد و بیرون آمد. فکر کردم شانه‌اش حتما باید آسیب دیده باشد. توقف کرد، به شانه‌اش دست زد، بی‌خیالش شد. خودش را خاراند و دوباره به سمت جلو حمله‌ور شد و شروع کرد آرام به دور میز گشتن و فریاد زدن:

«همه‌ی ما تحت داریم، درسته؟ اون پایین مایینا، اون وسط، درسته؟ اینجا کسی هست نداشته باشه؟ اگه هست فوری بگه. می‌شنوین چی می‌گم؟»

جان پینچو با شانه‌اش به من زد: «می‌بینی،‌نابغه‌ست نه؟»

ژان پل همین‌طور میز را دور می‌زد و فریاد می‌کشید: «سنده ازش میاد بیرون، درسته؟ یا دست کم آرزو داریم که بیاد! سنده رو از ما بگیرن مُردیم! فکر کنید ما در طول عمرمون چقدر می‌رینیم! زمین جذبش می‌کنه، ولی دریاها و رودخونه‌ها موقع بلعیدن گهِ ما جونه‌شون به لب‌شون می‌آد! ماها کثافتیم، کثافت! از همه‌مون متنفرم! هردفعه که ماتحتمو پاک می‌کنم از همه‌مون بدم می‌آد!» (ص 37)

ژان لوک همین‌طور حرف می‌زد. ناامیدانه حرف می‌زد و ادای نوابغ را در می‌آورد. شاید هم نابغه بود. نمی‌خواستم منفی نگاهش کنم،‌ ولی در تمام دوران تحصیلم نابغه‌ها دخلم را آورده بودند: شکسپیر، تولستوی، ایبسن، جرج برنارد شا، چخوف، تمام این کودن‌ها. از این‌ها بدتر، مارک تواین، هاثورن، خواهران برونته، درایزر، سینکلر لویس. تمام اینها مثل یک بلوک سیمانی روی آدم می‌افتادند و می‌خواستی از زیرش بیرون بیایی و فرار کنی. مثل پدر و مادرهای احمق و سخت‌گیری بودند که روی اصول و قواعدی پافشاری می‌کردند که حتی مرده‌ها هم قبولش نداشتند. (ص 39)

- اسب‌دوانی برایم مهم بود، چون به من مجال می‌داد فراموش کنم که قرار است نویسنده باشم، نوشتن غریب بود. من به نوشتن نیاز داشتم، مثل یک مرض بود، یک مخدر، یک اجبار، ولی باز هم دوست نداشتم خودم را نویسنده بدانم. شاید به خاطر این بود که نویسنده‌های زیادی دیده بودم. بیشتر از اینکه وقت برای نوشتن بگذارند وقت‌شان را صرف بی‌‌اعتبار کردن همدیگر می‌کردند. یک مشت پیردختر خاله زنک بیشتر نبودند، نق می‌زدند و همدیگر را سلاخی می‌کردند و پر از تکبر بودند. آفریننده‌های ما این‌هایند؟ همیشه همین‌طور بوده؟ شاید. شاید نوشتن شکلی از نق زدن باشد. بعضی‌ها بهتر از بقیه غر می‌زنند. (ص 113)

- «گوش کن هنک،‌ می‌گه باید یه صحنه‌ی اختصاصی برای خود اون بنویسی.»

«آره؟»

«می‌خواد یه صحنه جلوِ آینه براش بنویسی. دوست داره جلو آینه یه چیزی بگه. مثلا شعر... »

«این می‌تونه همه‌چی رو نابود کنه جان... »

«این بازیگرا می‌تونن آدمای سختی باشن. اگه از همون اول ناراضی باشن می‌تونن کل فیلم رو نابود کنن.»

با خودم فکر کردم دارم به خودم خیانت می‌کنم...

گفتم «خیله خوب، یه شعر تو آینه می‌نویسم.»

«ضمنا فرانسیس هم یه صحنه می‌خواد که بتونه توش پاهاشو نشون بده. پاهای معرکه‌ای داره، می‌دونی که.»

«باشه، یه صحنه‌ی پا هم می‌نویسم... » (ص 171-172)

- اعجاز همیشه در سادگی است، برای رسیدن به حقیقت مطلق،‌ برای انجام دادن کارها، برای نوشتن، نقاشی کشیدن،‌ زندگی در سادگی است که عمق پیدا می‌کند. (ص ۲۵۰)

جملات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

چارلز بوکوفسکیمشخصات کتاب

عنوان: هالیوود

نویسنده: چارلز بوکفسکی

ترجمه: پیمان خاکسار

چاپ سوم 1390

300 صفحه

قیمت: 14000 تومان


 پ.ن: کتاب را دوست داشتم. ساده و روان است و تکه‌های طنز خوبی دارد. به نظرم حسن (و گاهی ضعف) بوکفسکی این است که خیلی ساده و صمیمی داستانش را روایت می‌کند و گاهی داستان شکل نمایشنامه به خودش می‌گیرد. ترجمه‌ی پیمان خاکسار هم مثل کارهای قبلی‌اش خوب و روان است. 

پیدایش انسان

 پیدایش انسانپیدایش انسان

«انسان در آفریقا پا به عرصه ی هستی نهاد. زادگاه نیاکان نخستین ما در گرم دشت‌های آفریقای خاوری واقع شده، جایی که شکافی عظیم، در پوسته‌ی زمین، قاره‌ی آفریقا را به دو بخش تقسیم کرده است. در دشت‌های پوشیده از علف و درختزاران بسیار تنک زیر خط نیمگان (استوا) مسیر فرگشتی (تکامل) جنس انسان تکامل یافته است.»

پیشگفتار کتاب با این جملات شروع می‌شود.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- «موفقیت» بیشتر با شمار فرزندانی که بقا می‌یابند و دوباره تولید مثل می‌کنند، سنجیده می‌شود. موفقیت فردی در این جریان هیچ نقشی بازی نمی‌کند. در فرایند حیات، یک فرد یکی از حلقه‌های بی‌شمار زنجیره‌ی زیست را تشکیل می‌دهد. آن فرد فقط هنگامی «موفق» خواهد بود که همه‌ی زنجیره حفظ شود و بتواند دوان بیاورد. (ص 46)

- برنهارد گرزیمک چند دهه‌ی پیش مگس‌های تسه‌تسه را بهترین محافظین طبیعت نامیده است. هرجایی که تسه‌تسه‌های زیادی وجود دارند، توانسته‌اند حیوانات زیادی هم زنده بمانند، زیرا انسان به آن مناطق نتوانسته به طور دائم راه پیدا کند. از این رو می‌توان گفت مناطق شیوع تسه‌تسه به صورت ناحیه‌ای حفاظت شده توسط طبیعت برای جانوران وحشی باقی می‌ماند. (ص 157)

- انسان با تکامل قوه‌ی ناطقه آخرین مرحله‌ی مهم انسان شدن را پشت سر گذاشت. از آن دوران، از زمانی که توانست سخن بگوید، کاملا انسان شد. (ص 244)

- حنجره در نائندرتال‌ها هم مانند دیگر اسلاف انسانِ مدرن خیلی بالا قرار داشته است. آنها از این نظر تقریبا در وضعیتی مانند شامپانزه‌ها بوده‌اند. هرچند ممکن است که آنها تلاش هم کرده‌ باشند تا چیزهایی را به صورت کلام بیان کنند، اما آنها به چنین کاری قادر نبوده‌اند، چونکه از اندام سخن گفتن محروم بوده‌اند. (ص 245-246)

- نباید انسان عصر یخ را با انسان امروزی یکی دانست. در مشخصات انسانی آنها تفاوت‌های آشکاری وجود دارد. با این همه، این تفاوت‌ها تا آنجا است که می‌توانین آن را تحت یک گونه‌ی مستقل رده‌بندی کنیم. نام آن «نئاندرتال» است و برگرفته از نخستین کشفی است که از دره‌ی نئاندرتال واقع در دسلدروف آلمان صورت گرفته است. (ص 299)

- نیاز عامل پیشرفت بوده است. تا زمانی که چیزی بیش از نیاز باشد، هیچ دلیلی ندارد که نحوه‌ی استفاده از آن را بهبود بخشند. (ص 342)

- اینکه ما می‌توانیم منشاء خودمان را بهتر از گذشته درک کنیم، ما را وادار می‌سازد تا نه تنها در برابر دیگر انسان‌ها با مسئولیت بیشتری عمل کنیم، بلکه همچنین نسبت به طبیعت نیز با مسئولیت‌تر رفتار کنیم. شاید ما به این دلیل اینقدر ژرف در بحران محیط زیست غرق شدیم، چون انسان‌های زیادی نسبت به سرچشمه‌ی خود بی‌توجهی می‌کنند و خود را بالاتر از طبیعت می‌پندارند. (ص 394)

یوزف ه. رایش هلفمشخصات کتاب

عنوان: پیدایش انسان

نویسنده: یوزف ه.رایش هلُف

ترجمه: سلامت رنجبر

نشر: آگه

چاپ سوم 1392

416 صفحه

قیمت: 17000 تومان


 پ.ن: موضوع و اطلاعات علمی کتاب را دوست داشتم اما گاهی برخی از چیزها را زیاد تکرار می‌کرد. به نظرم ترجمه/ویرایش کتاب خوب نبود. توی جملات بالا هم می‌شود ویرایش بد جملات را دید اما برای مشخص‌تر شدن می‌توانید جمله‌ی زیر را بخوانید:

«اما همان‌گونه که گفتیم، اگر قرار باشد با سرعت هرچه تمام‌تر به لاشه‌ی حیوانی که در چند کیلومتری افتاده است دست یافت، آن وقت دو استقامت که همچون دوهای سریع به نیرو و انر‌ژی خیلی زیادی نیازمند نیست به کار می‌آید. راستی را این همان کاری است که از عهده‌ی انسان برمی‌آید. (ص 216)»

پ.ن.ن: در فهرست کتاب اصلی منابع هم آمده است که در ترجمه‌ی فارسی چیز زائدی به نظر رسیده و حذف شده. در مورد تقسیم بندی موجودات زنده و به خصوص پریمات‌ها که در کتاب به آن زیاد اشاره شده، می‌توانید اینجا را بخوانید.

پ.ن.ن.ن: در مورد موضوع فرگشت (تکامل) کتاب «ساعت ساز نابینا»  و «اسماعیل» را هم در پست‌‌های قبلی معرفی کرده بودم.

کودتا  (28 مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و امریکا در عصر مدرن)

 کودتاکودتا

تمرکز کتاب بیشتر بر روی نقش امریکا و بریتانیا در کودتای 28 مرداد 1332 است.

اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - سر ریدر بولارد سفیر بریتانیا که معمولا به صراحت سخن می‌گفت، به این موضوع اذعان کرده بود که بریتانیا بار شکایات صریح درباره‌ی محرومیت‌‌های ناشی از جنگ - تورم، کمبود مواد غذایی، نابسامانی‌های مربوط به حمل و نقل و فروپاشی قدرت- را متحمل شد، نه شوروی. او معمولا چنین مسئله‌ای را با اشاره به «خصلت‌های ملی» شرح می‌داد: «باعث تاسف است اما واقعیت دارد که ایرانیان خوراک ایده‌آل استالین هستند. آنان دروغگو، اهل غیبت و بدگویی، بی‌انظباط، ناتوان در برقراری وحدت و بی‌برنامه هستند . نظام شوروی مجهز به برنامه‌ی تئوریک کاملی برای هر چیزی از خدا گرفته تا {کفش} گالش هستند.» (ص 63)

- او (مصدق) همچنین به نمایندگان یادآوری کرد که عهد و سوگند آنان نه به شخص شاه بلکه به سلطنت مشروطه بوده است. او تاکید می‌کرد که قانون اساسی به وضوح نقش پادشاه را صرفا تشریفاتی دانسته است. او هشدار می‌داد که: «اگر شاه وارد سیاست شود،‌در آن صورت باید مسئول باشد و اگر مسئول است، پس باید بتواند پاسخگو باشد.» او اغلب این گفته را که «پادشاه باید سلطنت کند نه حکومت» تکرار می‌کرد. (ص 70)

- دیپلمات‌های امریکایی و بریتانیایی دیدن فیلم «آلیس در سرزمین عجایب» را به عنوان بهترین شیوه‌ی درک ایران به یکدیگر توصیه می‌کردند. (ص 148)

- امامی نیز برای جلب نظر شماری از نمایندگان روحانی و دریافت کمک مالی به بریتانیایی‌ها نزدیک شده بود. وزارت خارجه بریتانیا به شکل محرمانه در این خصوص نوشت:‌ «ظاهرا چرخ‌های اسلام در مقایسه با دیگر اعتقادات، به چرب شدن بیشتری نیاز دارد.» سفارت گزارش داد که شاه،‌ مخفیانه در حال کمک مالی به حسن امامی برای تضعیف مصدق است. (ص 196)

- او (رابین زینر) افزود که فدائیان به رغم پیوندهای آشکار سید ضیاء با انگلیس، با او رابطه‌ی کاری داشتند. آخر آن‌طور که زینر توضیح می‌دهد، ضیاء‌ فردی سید و مذهبی بود و نگرانی فدائیان همواره اجرای قوانین شرعی در زمینه‌های مصرف مشروبات الکلی، فحشا و حجاب بود و چون هیچ یک از این موارد جزو دغدغه‌های بریتانیا نبود، بنابراین دلیلی وجود نداشت که آنها با هم کار نکنند. (ص 216)

- زینر طی گزارشی جداگانه اضافه کرده که «دو پسر نابکار» کاشانی -مصطفی و ابوالمعالی- با هدف ظاهری تسهیل معاملات تجاری یک دفتر کار ایجاد کرده‌‌اند،‌اما هدف واقعی آنها مبادله‌ی کالاهای قاچاق است. بر اساس برآورد زینر، معاملات غیرقانونی آنان طی چند هفته به بیش از 2 میلیون ریال رسیده بود. او همچنین گزارش داد که کاشانی به طور محرمانه در پی کسب منابع {مالی} بیش‌تر است. (ص 220)

- به گزارش بریتانیایی‌ها کاشانی به طور محرمانه به امریکایی‌ها گفته بود که به زاهدی به عنوان جانشین مصدق نظر مساعد دارد. پیام واضحی که سفیر امریکا دریافت کرد این بود: کاشانی به این نتیجه رسیده است که «ایران تنها از طریق یک کودتا می‌تواند نجات یابد.» سیا در اواخر سال 1331 به رییس جمهور امریکا اطلاع داد که کاشانی «چهره‌ای کلیدی در برگزاری تظاهرات خیابانی به هواداری از شاه در تهران» است. (ص 226)

- مخلفان جناح کاشانی حتی مصدق را به نقض قوانین شریعت از طریق مجاز کردن خرید و فروش مشروبات الکلی، تشویق ایجاد مدارس مختلط، حمایت از مدارس خارجی به ویژه مدرسه‌ی فرانسوی معروف ژاندارک، انتقال سرمایه‌های بنیادی مذهبی به نهادهای آموزشی دولتی و تلاش برای ارائه حق رای به زنان متهم کردند. کاشانی با این توضیح که جایگاه حقیقی زنان در منزل است، با شور و هیجان گفت که «نمی‌تواند بفهمد مردان چه گناهی کرده‌اند که مستحق آن باشند که به زنانشان حق رای بدهند.» (ص 233)

- به نوشته‌ی مارک گازیوروسکی که با عوامل سیا در کودتا مصاحبه کرده است، جنگ تبلیغاتی علیه مصدق شامل انتشار شایعاتی مبنی بر یهودی بودن نیاکان وی می‌شد. نمی‌توان از سیا و ‌MI6 به خاطر عدم توجه به راه‌های تازه و متفاوت، خرده گرفت. (ص 248)

یرواند آبراهامیانمشخصات کتاب

عنوان: کودتا (28 مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و امریکا در عصر مدرن)

نویسنده: یرواند آبراهامیان

ترجمه: محمد ابراهیم فتاحی

نشر: نی

 چاپ سوم 1392

328 صفحه

قیمت: 15000 تومان


پ.ن: کتاب روان و خوش‌خوانی است. به نظرم نویسنده صادقانه و مستند ماجرای کودتای 28 مرداد را روایت کرده، هرچند که گاهی به نظر می‌رسید یک کوچولو هوای مصدق را بیشتر از بقیه دارد.

پ.ن.ن: در ترجمه‌ی کتاب اشتباهاتی نیز وجود داشت که خوشبختانه در کتابی که می‌خواندم یک نفر با مداد اشتباهات را اصلاح کرده بود!

کودتا (28 مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و امریکا در عصر مدرن)

کودتاکودتا

تمرکز کتاب بیشتر بر روی نقش امریکا و بریتانیا در کودتای 28 مرداد 1332 است.
اطلاعات بیشتر در مورد کتاب را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب
 - سر ریدر بولارد سفیر بریتانیا که معمولا به صراحت سخن می‌گفت، به این موضوع اذعان کرده بود که بریتانیا بار شکایات صریح درباره‌ی محرومیت‌‌های ناشی از جنگ - تورم، کمبود مواد غذایی، نابسامانی‌های مربوط به حمل و نقل و فروپاشی قدرت- را متحمل شد، نه شوروی. او معمولا چنین مسئله‌ای را با اشاره به «خصلت‌های ملی» شرح می‌داد: «باعث تاسف است اما واقعیت دارد که ایرانیان خوراک ایده‌آل استالین هستند. آنان دروغگو، اهل غیبت و بدگویی، بی‌انظباط، ناتوان در برقراری وحدت و بی‌برنامه هستند . نظام شوروی مجهز به برنامه‌ی تئوریک کاملی برای هر چیزی از خدا گرفته تا {کفش} گالش هستند.» (ص 63)

- او (مصدق) همچنین به نمایندگان یادآوری کرد که عهد و سوگند آنان نه به شخص شاه بلکه به سلطنت مشروطه بوده است. او تاکید می‌کرد که قانون اساسی به وضوح نقش پادشاه را صرفا تشریفاتی دانسته است. او هشدار می‌داد که: «اگر شاه وارد سیاست شود،‌در آن صورت باید مسئول باشد و اگر مسئول است، پس باید بتواند پاسخگو باشد.» او اغلب این گفته را که «پادشاه باید سلطنت کند نه حکومت» تکرار می‌کرد. (ص 70)

- دیپلمات‌های امریکایی و بریتانیایی دیدن فیلم «آلیس در سرزمین عجایب» را به عنوان بهترین شیوه‌ی درک ایران به یکدیگر توصیه می‌کردند. (ص 148)

- امامی نیز برای جلب نظر شماری از نمایندگان روحانی و دریافت کمک مالی به بریتانیایی‌ها نزدیک شده بود. وزارت خارجه بریتانیا به شکل محرمانه در این خصوص نوشت:‌ «ظاهرا چرخ‌های اسلام در مقایسه با دیگر اعتقادات، به چرب شدن بیشتری نیاز دارد.» سفارت گزارش داد که شاه،‌ مخفیانه در حال کمک مالی به حسن امامی برای تضعیف مصدق است. (ص 196)

- او (رابین زینر) افزود که فدائیان به رغم پیوندهای آشکار سید ضیاء با انگلیس، با او رابطه‌ی کاری داشتند. آخر آن‌طور که زینر توضیح می‌دهد، ضیاء‌ فردی سید و مذهبی بود و نگرانی فدائیان همواره اجرای قوانین شرعی در زمینه‌های مصرف مشروبات الکلی، فحشا و حجاب بود و چون هیچ یک از این موارد جزو دغدغه‌های بریتانیا نبود، بنابراین دلیلی وجود نداشت که آنها با هم کار نکنند. (ص 216)

- زینر طی گزارشی جداگانه اضافه کرده که «دو پسر نابکار» کاشانی -مصطفی و ابوالمعالی- با هدف ظاهری تسهیل معاملات تجاری یک دفتر کار ایجاد کرده‌‌اند،‌اما هدف واقعی آنها مبادله‌ی کالاهای قاچاق است. بر اساس برآورد زینر، معاملات غیرقانونی آنان طی چند هفته به بیش از 2 میلیون ریال رسیده بود. او همچنین گزارش داد که کاشانی به طور محرمانه در پی کسب منابع {مالی} بیش‌تر است. (ص 220)

- به گزارش بریتانیایی‌ها کاشانی به طور محرمانه به امریکایی‌ها گفته بود که به زاهدی به عنوان جانشین مصدق نظر مساعد دارد. پیام واضحی که سفیر امریکا دریافت کرد این بود: کاشانی به این نتیجه رسیده است که «ایران تنها از طریق یک کودتا می‌تواند نجات یابد.» سیا در اواخر سال 1331 به رییس جمهور امریکا اطلاع داد که کاشانی «چهره‌ای کلیدی در برگزاری تظاهرات خیابانی به هواداری از شاه در تهران» است. (ص 226)

- مخلفان جناح کاشانی حتی مصدق را به نقض قوانین شریعت از طریق مجاز کردن خرید و فروش مشروبات الکلی، تشویق ایجاد مدارس مختلط، حمایت از مدارس خارجی به ویژه مدرسه‌ی فرانسوی معروف ژاندارک، انتقال سرمایه‌های بنیادی مذهبی به نهادهای آموزشی دولتی و تلاش برای ارائه حق رای به زنان متهم کردند. کاشانی با این توضیح که جایگاه حقیقی زنان در منزل است، با شور و هیجان گفت که «نمی‌تواند بفهمد مردان چه گناهی کرده‌اند که مستحق آن باشند که به زنانشان حق رای بدهند.» (ص 233)

- به نوشته‌ی مارک گازیوروسکی که با عوامل سیا در کودتا مصاحبه کرده است، جنگ تبلیغاتی علیه مصدق شامل انتشار شایعاتی مبنی بر یهودی بودن نیاکان وی می‌شد. نمی‌توان از سیا و ‌MI6 به خاطر عدم توجه به راه‌های تازه و متفاوت، خرده گرفت. (ص 248)

یرواند آبراهامیانمشخصات کتاب

عنوان: کودتا (28 مرداد، سازمان سیا و ریشه‌های روابط ایران و امریکا در عصر مدرن)
نویسنده: یرواند آبراهامیان
ترجمه: محمد ابراهیم فتاحی
نشر: نی
 چاپ سوم 1392
328 صفحه
قیمت: 15000 تومان


پ.ن: کتاب روان و خوش‌خوانی است. به نظرم نویسنده صادقانه و مستند ماجرای کودتای 28 مرداد را روایت کرده، هرچند که گاهی به نظر می‌رسید یک کوچولو هوای مصدق را بیشتر از بقیه دارد.

پ.ن.ن: در ترجمه‌ی کتاب اشتباهاتی نیز وجود داشت که خوشبختانه در کتابی که می‌خواندم یک نفر با مداد اشتباهات را اصلاح کرده بود!

سیمای زنی در میان جمع

سیمای زنی در میان جمعسیمای زنی در میان جمعنویسنده‌ای سعی می‌کند با پرس و جو از اطرافیانِ زنی به نام «لنی»، زندگی‌اش را از سال 1922 تا 1970 روایت کند. در این پرس و جوها علاوه بر زندگی لنی با زندگی‌ بقیه‌ی آدم‌های داستان هم آشنا می‌شویم. وقتی هانریش بل در سال 1972 جایزه نوبل ادبیات را برد، کتاب «سیمای زنی در میان جمع» به عنوان اثری کامل و جامع که نشان دهنده‌ی شاخصِ آثار نویسنده است، معرفی شد.  

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب
- مارگارت، به عللی که بعدها گفته خواهد شد، با مردان زیادی رابطه داشته است؛ اما این روابط هرگز از روی حسابگری نبوده است - به استثنای مواردی که واقعا از لحاظ مادی در وضع بسیار بدی به سر می‌برده است، هرگز از کسی طلب پول نمی‌کرده است. برای آنکه مارگارت را بهتر بشناسانیم باید بگوییم که تنها رابطه‌ی جنسی حسابگرانه‌اش با مردی است که در سن 18 سالگی با او ازدواج می‌کند. تنها عکس العمل حاکی از فاحشگی او مربوط به همین تاریخ می‌شود و فقط در همان زمان است که احساس فاحشه بودن می‌کند. (ص 18)

- از همان زمان که لنی خیلی بچه بود با اشتیاق و کنجکاوی فوق العاده‌‌ای به مدفوعش می‌نگریست و -بی‌ثمر- سوال می‌کرد: «بر شیطان لعنت، این چیه که از پشتم درمیاد!» اما هرگزتوضیحی نه از ناحیه‌ی مادرش و نه از طرف ماریا وان دورن به او داده نشد. (ص 40)

- این آموزش جنسی به دخترانی که سنشان بین شانزده تا بیست سال بود داده می‌شد. این آقای معلم تعلیمات دینی، با صدایی بسیار مطبوع و آرام، منحصرا با استفاده از اصطلاحات آشپزخانه‌ای،‌ بدون کمترین اشاره‌ به آلات تناسلی و نحوه‌ی کار آنها،‌ رابطه‌ی جنسی را، که او به آن «جریان ضروری تولید مثل» نام داده بود، به «توت فرنگی که روی آن لایه‌ای از کرم» ریخته باشند.» تشبیه می‌کرد و به همین صورت انتزاعی و تجریدی بوسه‌های مجاز و غیر مجاز را برمی‌شمرد بدون اینکه شاگردان جوان بیچاره‌اش چیزی از ماجرا سردربیاورند. (ص 50)

- من هنوز بر این عقیده‌ام که مردن برای هدف یا چیزی، نه آن هدف یا چیز را بهتر یا بزرگ‌تر جلوه می‌دهد و نه بدتر و کوچک‌تر. (ص 144)

هانریش بلمشخصات کتاب

عنوان: سیمای زنی در میان جمع

نویسنده: هانریش بل

ترجمه: مرتضی کلانتری

نشر: آگه

چاپ هشتم 1388

557 صفحه

قیمت: 9500 تومان


پ.ن: برخلاف تعریف‌های زیادی که از این کتاب شده، دوستش نداشتم. اوایل داستان خوب پیش می‌رفت و حتی طنز خوبی نیز در بعضی قسمت‌هایش داشت، اما کم کم فضای داستان تکراری و کند می‌شد. باید اعتراف کنم که به سختی کتاب را تا آخر خواندم.

شناخت اساطیر ایران

شناخت اساطیر ایرانشناخت اساطیر ایران

همان طور که از عنوان کتاب نیز مشخص است، تحقیقاتی است که جان هینلز (امریکایی) در مورد اساطیر ایرانی انجام داده.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

 - پیش از اینکه زمین و آسمان وجود داشته باشد، زروان که وجود بزرگ و غایی است، به تنهایی وجود داشت. او که در آرزوی پسری بود، هزار سال قربانی کرد. تقدیم قربانی به این مفهوم نیست که او برای وجود دیگری نیایش می‌کرد، زیرا به اعتقاد ایرانیان تقدیم قریانی خود اعتبار و نیرو دارد. باری، پس از هزار سال زروان در برآورده شدن آرزوی خود شک کرد. وی تردید کرد که قدرت قربانی موجب پیدایش پسری، یعنی اورمزد شود که آسمان‌ها و زمین را بیافریند. در لحظه‌ی تردید او نطفه‌ی جفتی توامان در او بسته شد زیرا زروان به عنوان وجودی بی‌طرف، وجودی دو جنسه است. یکی از این دو جفت تومان اورمزد بود که نتیجه‌ی برآورده شدن آرزوی او بود و دیگری اهریمن که تجسم شک او بود. (ص 113)

- سه گروه آتش مرتبط با مناسک وجود دارد: آتش بهرام، آتش آدُران و آتش دادگاه. آتش بهرام، شاه پیروزمند آتش‌هاست... آتش‌های آدران و دادگاه از اهمیت بسیار کمتری برخوردارند. آتش دادگاه را مردمان غیرروحانی نیز می‌توانند مراقبت کنند،‌ با این همه هر دو را با تشریفات نظامی در جای خود قرار می‌دهند، زیرا آتش‌های مقدس نمودار فرمانروایی معنوی روشنی و راستی در نبرد با نیروهای تاریکی هستند و این نبردی است که مومنان با همکاری اورمزد و پسرش آتش (آتر) بدان می‌پردازد. (ص179- 180)

- در ایران مناسک هوم بخشی از مراسم بزرگ یسناست. برای نثار هوم، موبد چهار زانو می‌نشیند. گیاه هوم را می‌سایند و شیره‌ی آن را از صافی‌ای که از موی گاو مقدسی درست شده می‌گذرانند، تا آن را با آب تقدیس شده بیامیزند. این مناسک طولانی و پیچیده و پر از اعمال نمادین است. هوم را در چهار نوبت می‌سایند که نمادی از آمدن زردشت است و سه پسر منجی اوست. (ص 181-182)

 - این دین نمونه‌های بسیار روشنی به دست می‌دهد که چگونه ادیان تمایل به تحول دارند. پذیرفتن برخی از اسطوره‌ها و مناسک ادیان سنتی برای ذهن انتقادی امروزی اگر غیرممکن نباشد، لااقل دشوار است و چون مومنان در عین حال نمی‌توانند آنها را رد کنند،‌ به تمثیل و نمادپردازی توسل می‌جویند و این کار می‌تواند تفسیر نمادینی از سفر تکوین یا اوستا باشد. کوشش یکی از پارسیان کنونی که ترجیح می‌دهد اوستا را با تعبیرات جدید تفسیر کند به جای آنکه آن را رد نماید، پدیده‌ی درخور توجهی است که نمونه‌های آن را در بسیاری از ادبیان می‌بینیم. (ص 183-185)

مشخصات کتاب

عنوان: شناخت اساطیر ایران

نویسنده: جان هینلز

ترجمه: ژاله آموزگار، احمد تفضلی

نشر: چشمه

چاپ دوازدهم 1386

214 صفحه

قیمت 3000 تومان


پ.ن: به نظرم برای کسانی که می‌خواهند در مورد اساطیر ایران تحقیق کنند یا چیزهای بیشتری بدانند کتاب بدی نیست اما برای مخاطب عام کمی کسل کننده است.

بازدیدهای الکی

بازدید‌های الکی

چند وقت پیش دیدم آمار بازدید وبلاگم زیاد شده. لینک‌های ورودی را که چک کردم فهمیدم بازدید از پستی که برای کتابِ «اتاقی در هتل پلازا» گذاشته بودم بیشتر شده. تا اینجای کار به نظرم اتفاق خوب و خجسته‌ای بود اما وقتی جز‌ییات جستجوها را دیدم فهمیدم بازدیدکننده‌‌ها فقط به خاطر نتیجه‌ی جستجوی دیالوگ زیر به وبلاگم رسیده بودند.

«سام: هاه کارن، مودب بازی رو بذار کنار. بهم بگو حرومزاده، قهوه رو بپاش تو صورتم.»

البته اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم فقط به خاطر جستجوی سه کلمه‌ی آخر.


پ.ن: عکس را از اینجا برداشته‌ام.

شاگرد قصاب

شاگرد قصابشاگرد قصاب«وقتی جوان بودم، بیست یا سی یا چهل سال پیش، توی شهر کوچکی زندگی می‌کردم که همه به خاطر کاری که با خانم نوجنت کرده بودم دنبالم می‌گشتند. کنار رودخانه توی سوراخی زیر علف‌های در هم‌پیچیده قایم شده بودم. مخفیگاهی که من و جو با هم ساخته بودیم. گفتیم مرگ بر تمام سگ‌هایی که وارد این‌جا شوند. البته به جز خودمان.»

کتاب با این جملات شروع می‌شود. مونولوگی طولانی از پسرنوجوانی که اختلالات ذهنی دارد. طنز سیاهی در تمام فضای داستان جریان دارد و نویسنده هوشمندانه ضربات شوکه کننده‌اش را وارد می‌کند تا این مونولوگ طولانی را جذاب و خواندنی کند.

برخی از جملات کتاب

 - من هیچی راجع به مامان نمی‌دانستم ولی جو روشنم کرد. شنیدم خانم کانلی گفت فروپاشی، فروپاشی چیه جو؟ جو گفت وقتی می‌برنت گاراژ، عین وقتی که کامیون می‌آد و می‌کِشه و می‌بردت. فکر کردم چه جالب، یک کامیون مامان را وسط شهر با لباس می‌کشد و می‌برد. همه می‌گن این کیه؟ اِ، خانم برادی رو دارن می‌برن گاراژ. جو گفت کلی چیز خنده‌دار تو این شهر هست و واقعا هم بود. اون آچار رو بده من مچ پای خانم برادی رو سفت کنم. گفتم مُردم از خنده. (ص 19)

 - اولش فیلیپ نمی‌دانست چه کار کند. خب آدم نمی‌داند با دیدن یک خوک که کت و شلوار پوشیده و در آشپزخانه راه می‌رود چه عکس العملی باید نشان بدهد. یک مداد پشت گوش‌اش بود و آنجا ایستاده بود. یک جوکی بود که نگفتم. داستان پروفسوری که یوبس شده بود شنیده‌ین؟ با مداد حلش کرد. (ص 61)

- فیلیپ گفت من یه خوکم. خانم نوج گفت من یه ماده خوکم. گفتم محض اطلاع‌تون، خوک‌ها چه کار می‌کنن؟ فیلیپ گفت غذای خوک می‌خورن. گفتم عالی بود، ولی دیگه چی کار می‌کنن؟ فیلیپ گفت دور مزرعه می‌ون. البته که می‌دون، دیگه چی؟ ماتیک را بالا و پایین انداختم. اون عقب کسی نمی‌دونه؟ بله خانوم نوجنت؟ به‌مون بیکن می‌دن! درسته، ولی این جوابی نیست که من دنبالشم. کلی صبر کردم ولی خبری از جواب نشد. گفتم نشد، جوابی که من دنبالش بودم اینه: اون‌‌ها کثافت‌کاری می‌کنن! بله، خوک‌ها تو مزرعه راه می‌رن و پشکل می‌ندازن و دل کشاورزای بیچاره رو می‌شکنن. به‌تون می‌گن که خوک‌ها تمیزترین حیوانات روی زمین‌ان. اصلا و ابدا باور نکنین. از هر کشاورزی می‌خواین بپرسین! بله، متاسفانه خوک‌ها موجودات کثیفی هستن و هرکاری هم بکنی تمام مزرعه رو با مدفوعشون می‌پوشونن. خب، حالا توی مدرسه‌ی خوک‌ها کی بهترین شاگرده و به ما نشون می‌ده که راجع به چی حرف می‌زنیم؟ هان؟ کسی نیست؟ باریکلا پسر. فیلیپِ خوب و زرنگ. حالا همه با دقت نگاه کنین! به کسی که همچین کاری بکنه چی می‌گین؟ اصلا بهش نمی‌گین پسر... خوک! همه بگین! خوک! خوک! خوک!

عالیه. می‌تونی بیشتر تلاش کنی فیلیپ.

نظرتون چیه خانم نوجنت؟ فیلیپ مایه‌ی افتخار نیست؟

اولش فیلیپ از کاری که فیلیپ می‌کرد خجالت می‌کشید ولی وقتی تلاش‌اش را دید گفت که به او افتخار می‌کند. گفتم باید هم افتخار کنین. بیشتر فیلیپ، بیشتر!

با تمام وجودش دل به کار داد و بهترین کثافتکاری زمین را روی فرش کاشت. (ص 68)

- بعد از این مرا مسئول برگزاری مراسم عشای ربانی کردند. آخر خنده بود. من و پدرسالیوان می‌رفتیم به جامه‌داری و پرنده‌هایی که توی لباس‌های آهار خورده لانه کرده بودند آدم را مثل سگ می‌ترساندند. بیرون به سیاهی قیر بود و هیچ‌کس نبود. جام و این جور چیزها را برمی‌داشتم و با پدر سالیوان مثل دوتا پچ پچِ گنده توی راهروهای کلیسا راه می‌رفتیم، جیر جیر. با دست‌های از هم بازکرده می‌گفت سرورم دعای ما را بشنو. من باید می‌گفتم دعای مرا بشنو سرورم. ولی به جایش می‌گفتم فاکی واکی تیکی تاکی. تا وقتی یک چیزی زیر لب می‌گفتی کسی کاری به کارت نداشت. (ص 82)

- وقتی می‌رسیدم خانه هوا دیگر روشن شده بود و مسخره بود اگر می‌خواستم بروم به رختخواب، برای همین کنار بابا می‌نشستم و به چیزهای مختلف فکر می‌کردم، یکی‌اش این که آدم‌های لال چون نمی‌توانند داد بزنند احتمالا توی شکم‌شان سیاه چاله دارند. (ص 143)

پاتریک مک کیبمشخصات کتاب

عنوان: شاگرد قصاب

نویسنده: پاتریک مک کیب

ترجمه: پیمان خاکسار

نشر: چشمه

چاپ اول زمستان 1393

221 صفحه

قیمت: 14000 تومان


پ.ن: عالی بود. لذت خواندن یک داستان جذاب با ترجمه‌ای روان و خوش‌خوان. شخصیت فرنسی من را یاد شخصیت ایگنیشس در کتاب اتحادیه‌ ابلهان می‌انداخت (هر چند که تفاوت‌های زیادی هم دارند.)

پ.ن.ن: بر اساس این کتاب یک فیلم نیز ساخته شده است (که به بعید می‌دانم به خوبی کتابش باشد).  ترانه‌ی شاگرد قصاب را (که توی کتاب به آن اشاره می‌شود) می‌توانید از اینجا و اینجا بشنوید.  

شاگرد قصاب
یکی دیگر از جلدهای کتاب که حیفم آمد اینجا نگذارم.