اندر مصایب فروختن یک کتاب!
چند روز پیش من و یک نفر که اسمش را نمیبرم! در کتاب فروشی مشغول خوردن چای بودیم که پسر جوانی حدودا بیست و پنج ساله، وارد مغازه شد. به سرعت، ته استکان چای را بالا کشیدم و گفتم: کمکی از دست من بر میآید؟
کمی مکث کرد و به آرامی و با تردید گفت: حافیظ؟!
کسی که اسمش را نمیبرم! کلی ذوق کرد و گفت: where are u from?!o
پسر جوان لبخندی زد و گفت: German
بعد از رد و بدل شدن چند دیالوگ دیگر، فهمیدیم که اسمش هلموت است و در آلمان داروسازی خوانده و ...
متاسفانه کتابی از حافظ نداشتیم :(
گفتم: just حافظ!
گفت: فردوس! سعدی poem!
از فردوسی و سعدی هم کتابی نداشتیم! نگاهی به کتابهای شعر کردم و کتاب
شعر دو زبانه یِ شکسپیر را از قفسه درآوردم و نشانش دادم. روی زبان
انگلیسی آن هم تاکید کردم.
گفت: فارسی
با کمک کسی که اسمش را نمیبرم! فهمیدیم که با یک خانم محترم! ایرانی دوست شده و آن خانم محترم به شعر علاقهمند است.
به صورت دست و پا شکسته گفتم: just old poem آیا؟!
با تکان دادن سر به من فهماند که فرق چندانی برایش نمیکند. کتاب شعر
زمانِ نیما یوشیج را از قفسه بیرون آوردم و گفتم: father of new poem in
iran!
با دست سرش را خاراند و گفت: father!!
کسی که اسمش را نمیبرم، شعر زمان اخوان ثالث را از قفسه بیرون آورد و به
هلموت داد. من توضیح دادم که اخوان continue دهندهیِ همان father است! و
بسیار famous و good میباشد و...
هلموت کتاب را گرفت و نگاهی کرد. سری به نشانه تایید تکان داد و گفت: ?How much
قیمتش 5500 تومان بود. هلموت یک تراول پنجاههزار تومانی به من داد. داشتم
بقیه پولش را میدادم که علی وارد شد. (مراجعه شود به پست طبل حلبی) وقتی
ماجرا را فهمید کلی ذوق زده شد و گفت: چرا اخوان ثالث؟ بهتر است یک کتاب
شعر عاشقانه پیشنهاد بدهیم. با حرکات سر و دست به هلموت گفت دست نگه دارد!
هلموت با تعجب به او و سپس به من نگاه کرد. علی با هیجان گفت: سهراب! از سهراب چیزی نداری؟ هشت کتاب! هشت کتاب خیلی خوب است.
من سعی کردم به هلموت توضیح بدهم که علی میگوید برای هدیه به یک دوست
محترم خانم poem lovely بهتر است. اما کسی که اسمش را نمیبرم! به شدت از
اخوان دفاع کرد و برای هلموت توضیح داد که poemهای اخوان Social است و...
سرانجام پس از بحث و بررسیهای فراوان، من موفق شدم یک کتاب بفروشم!