همه چیز درس می‌شه

بیشتر داستان‌ها در دهه سی- چهل اتفاق می‌افتند. فضاهای جاهلی و همراه با خرافات آن دوره بارها در داستان‌ها و حتی سریال‌ها و فیلم‌های ایرانی دیده شده است اما چیزی که این مجموعه داستان را کمی متفاوت می‌کند، زن بودنِ نویسنده است. آزاده محسنی به خوبی توانسته است فضاهای مردانه‌یِ آن زمان را از زاویه نگاه یک مردِ جاهل روایت کند.

اطلاعات بیشتر را می‌توانید از اینجا و اینجا بخوانید.

برخی از جملات کتاب

- آقايی که شوما باشين، ما ديگه پشت گوشمونو ديديم، اسی خانو ديديم. چشم و چراغ محل‌مون بی‌سو شد. کلی گذشت تا چاکرتون تونست، بعد اسی خان سرِ پا واسه و به کار و زندگيش برسه. تازه سرمون گرم کار و زندگی شده بود که خبرايی رسيد. بعضيا می‌گفتن اسی خانو سر آسيابای شهر ری ديدن. بعضيا می‌گفتن با قبای درويشی و کشکول سر پل تجريش ديدنش. بعضيام می‌گفتن بچه‌های تکيه فراريش دادن و فرستادنش ده. دلمونو خوش کرده بوديم به همين خبرا و گرفتار زندگی‌مون شده بوديم که يواش يواش شنفتيم می‌گن پارچه‌ سياهای تکيه معجزه داره. کور شفا داده. از محلای ديگه اومدن تيکه‌های پارچه رو کندن، بردن تبرک. نفهميدم چه طوری شد که مردم جای گم شدن اسی خانو سقاخونه درست کردن و اسمشم گذاشتن سقاخونه شاه اسماعيل و شبای جمعه از درو دهات اومدن توش شمع روشن کردن.‏ (ص14)‏

- اکبر انگشت به چهل طاس ساييد. بخار خاکستری غليظ‌تر شد. گوشش را به دهان خيالی فشار داد. کمی معطل ماند يکباره از جا جست و مشت بر سر کوبيد.‏

«خاکبرسری... خاکبرسری... خدايا به فريادمون برس.»‏

شمسی خانم پريد جلو «چی می‌گه؟ چی شده اکبر خان؟»

«خاک برسر شديم آبجی، اون چه نبايد بشه شده. سلطان می‌فرمايند که اون شب توی جاده پشت تخته سنگ، موقع قضای حاجت حبيب الله خان تن جن مردآزما رو نجس کرده. سلطان کيکاهوش که ملتفت شده، خونش به جوش اومده و امر کرده از ما بهترون راه دفع حبيب الله را ببندن.»‏ (ص 17-18)‏

آزاده محسنیمشخصات کتاب

عنوان: همه چيز دُرُس می‌شه

نویسنده: آزاده محسنی

نشر: چشمه

چاپ اول 1389

106 صفحه

قیمت: 2500 تومان


پ.ن: جسارت نویسنده را در وارد شدن به فضاهایی کاملا مردانه دوست داشتم. به نظرم سه داستان اول بهتر از بقیه بود. ریتم داستان‌های آخری کند بودند و موضوعاتش کمی تکراری می‌شد.

پ.ن.ن: بنا بر دلایلی شروع کرده‌ام به داستان فارسی خواندن. کتاب «جن زیبایی که از پترا آمد» را نیز به صورت نصفه خواندم و رهایش کردم.